جلسه دوم: مقابله با دشمنان، زمینهسازی سعادت و وظیفهی آبادانی
در دومین جلسه، ۳ وظیفهی اصلی دیگر فرمانروا شرح داده شده است. انجام کارهای سختی که دشمنی دشمنان را مهار میکند، تلاش برای فراهم کردن زمینهی سعادت مردم، در عین وجود اختیار، و وظیفهی آبادسازی.
▶️ فایل صوتی 00:53:00بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ۲ نامه ۵۳ نهج البلاغه
- تاریخ برگزاری: ۱۴۰۱/۰۴/۰۴
- محل برگزاری: قم، ساختمان علوم
- استاد: محمدمهدی احسانیفر
موضوع جلسه
«وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا»
قواعد
- محور دوم ماموریت حاکم منطقهای: وظیفهی انجام کارهای سختی که برای مقابلهی با دشمن و گرفتنِ دشمنیِ دشمن، لازم است.
- محور سوم: تلاش برای فراهم کردن زمینهی اصلاح و هدایت واقعی مردم. در نهایت اختیار با خود مردم است.
- محور چهارم: وظیفهی آبادسازی شهرها.
نکات
- حاکم وظیفهی اصلاح مردم را ندارد چرا که این با اختیار در تناقض است و کسی نمیتواند درون کسی را تغییر بدهد. حاکم صرفا باید تلاش کند زمینهی اصلاح و هدایت را فراهم کند، خواه مردم انتخاب کنند، خواه نکنند.
- حاکم وظیفه دارد شهرها را آباد کند و نمیتواند بگوید تلاش کردم و نشد. همهی امکانات در اختیار اوست و او باید هرآنچه مصداق آبادانی شهرها میشود را به نتیجه برساند.
- حاکم بیش از آنچه که میتواند نباید به مردم قول بدهد. اصطلاحا قول زیادی نباید بدهد.
خلاصه
محور اول «جِبَايَةَ خَرَاجِهَا» که عرض شد، محور دوم «وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا». دومین محور اساسی فعالیت مالک در مصر، یا فعالیت یک حاکم جهاد با دشمن است. جهاد غیر از قتال است. قتال یعنی جنگیدن؛ جهاد یعنی کار سختی که معمول افراد حاضر به انجام آن نیست. آن کارهای سختی که زمین مانده و معمولا کسی حاضر نیست آن بار را از روی زمین بردارد. یکی از مصادیق جهاد، قتال است، جنگ است. «جِهَادَ عَدُوِّهَا» این به معنی جنگ با دشمن نیست؛ به معنی هر گونه جلوگیری و مقابل شدن با دشمن است، که سخت است. یک نوع تعامل با دشمن داریم که مردم هم بلدند آن انجام بدهند، مثل تعامل اقتصادی. اما یک نوع گرفتنِ دشمنیِ دشمن است که این کار سختی است. امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند آن کارهای سختی که برای مقابلهی با دشمن لازم است به عهدهی تو است.
سومین محور «وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا». ما با یک حکیم بزرگ مواجهیم که کلمه کلمهی او روی حساب صادر میشود. نسبت به هدایت مردم میفرماید «وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا»، در حالی که نسبت به کارهای عمرانی و آبادی زندگی و دنیای مردم نمیفرماید «و استعمار بلادها» میفرماید «وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا» فرق این دو چیست؟ «وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا» یعنی تو باید تلاش کنی برای صلاح مردم. حالا شد شد، نشد نشد. آدمی مختار است. میتواند به راه صلاح برود میتواند به راه فساد برود. اگر به کسی بگویند «و اصلاح اهلها» یعنی شما موظفی ایشان را اصلاح کنی یعنی هر طور که شده باید ظاهر رفتار ایشان اصلاح شود -اصلاح درونی که در اختیار ما نیست پس منظور اصلاح ظاهری است. ولی میفرماید «وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا» یعنی تو باید تلاش کنی برای اصلاح ایشان. یعنی اصلاح حقیقی مد نظر است. اگر به راه صلاح رفتند رفتند، اگر هیچ کدام هم به راه صلاح نرفتند -مثل حکایت حضرت نوح که ۹۵۰ سال تلاش کرد و فقط ۷ نفر ایمان آوردند- تو مقصر نیستی.
اما محور چهارم «وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا». تو باید دنیای این مردم را آباد کنی. هر چیزی که آبادی شهرها محسوب بشود ولو امور اجتماعی وظیفهی توست. من تلاشام را کردم، نشد! خب بیعرضه هستی! همان متکلمی که کلمهی قبل را میفرماید «اسْتِصْلَاحَ» اینجا میفرماید «عِمَارَةَ»؛ چرا؟ به خاطر این که به صلاح رفتن مردم دست من حاکم نیست؛ من باید زمینهی اصلاح را فراهم کنم، مردم باید خودشان راه را انتخاب کنند. اما آباد کردن شهرها به عهدهی تو است. باید این کار را بکنی. چرا؟ چون همهی زمینهها در اختیار تو است. حکومت تو است. بله با وجود موانع آبادانی کم میشود، ولی این که تو رها کنی و بگویی نشد، چنین چیزی نداریم.
به همین خاطر است که میبینیم خود امیرالمومنین علیهالسلام در اولین خطبهای که برای مردم میخوانند، میفرمایند خودتان خواستید، من نمیخواستم [حکومت را] قبول بکنم. با این حرف میخواهند مسئولیت را از روی دوش خودشان بردارند؟ نه. اما حالا که من [وظیفه را] گرفتم، محکم میگیرم. یکی از قولهایی که آنجا میدهند، میفرمایند «من کاری میکنم که همهی شما آب گوارا بنوشید و همهی شما روزی ۳ قرص نان دسترسی داشته باشید.» قول اضافه هم به مردم ندادند. یک ماه مانده بود به شهادت امیرالمومنین علیهالسلام، حضرت یک خطبهای میخوانند و میفرمایند هر کسی غیر از این سراغ دارد بگوید. میفرمایند که «من به شما قول داده بودم که امنیت شما را در درون کشور اسلامی تامین کنم. و امروز یک پیرزن میتواند تنها از شرق تا غرب برود و کسی متعرض او نمیشود. حتی اگر طلا به همراه داشته باشد. دو، من به شما قول داده بودم که آب گوارا برایتان تامین کنم؛ همهی شما الان به آب گوارا از دجله یا فرات دسترسی دارید. و سوم قول داده بودم که همهی شما به سه قرص نان در روز دسترسی داشته باشید.» که اینجا مردم گفتند که ما نه تنها به سه قرص نان دسترسی داریم، بلکه به سه قرص نان گندم دسترسی داریم. بیشتر از قولی که داده بودی را برایمان تامین نمودی.
متن کامل
بحث ما در نامهی ۵۳ نهج البلاغه بود که امیرالمومنین علیهالسلام خطاب به مالک اشتر این نامه را مینویسند و صرف یک نامه نیست بلکه فرمودند عهد هست، یعنی فرمان حکومتی هست. یکی دو جمله از آغاز این نامه را عرض کردیم رسیدیم به اینجا «وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا.» «هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ فِي عَهْدِهِ إِلَيْهِ حِينَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبَايَةَ خَرَاجِهَا» که عرض کردیم «وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا» چهار محور را امیرالمومنین علیهالسلام در این فرمان مشخص کردند. محور اول «جِبَايَةَ خَرَاجِهَا» که عرض شد، محور دوم «وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا» ماموریت دوم یا محور دوم اساسی از چهار محور اساسی، دومین محور اساسی فعالیت مالک در مصر یا فعالیت یک حاکم جهاد با دشمن است. جهاد غیر از قتال است. قتال یعنی جنگیدن. جهاد یعنی کار سختی که معمول افراد حاضر به انجام آن نیست. این معنای جهاد است. به همین خاطر جنگ میشود یکی از مصادیق جهاد. چرا؟ چون معمول افراد حاضر نیستند. سخت است. کار سختی است که معمول افراد حاضر نیستند. لذا یکی از مصادیق جهاد، قتال است، جنگ است. به همین خاطر مثلا گفته میشود که خیلی از کارهای دیگر هم جهاد است، برای چه میگویند؟ میگویند آقا کار جهادی انجام بدهید یعنی چه؟ یعنی آن کارهای سختی را که زمین مانده، معمولا کسی حاضر نیست این بار را از روی زمین بردارد این را بردارید و انجام بدهید. این میشود آن وقت کار جهادی. «جِهَادَ عَدُوِّهَا» این به معنی قتال با عدو نیست. این به معنی هر گونه جلوگیری و مقابل شدن با دشمن هست که سخت است. یک نوع تعامل با دشمن ما داریم، خب آن را مردم هم بلدند انجام بدهند. تعامل مثلا اقتصادی با دشمن، تعامل مثلا… اما یک نوع گرفتن دشمنی دشمن است که این کار سختی است. مقابلهی با دشمنی دشمن یک وقت با قتال است یک وقت با گونهای از جنگ اقتصادی است. یک بار با گونهای از جنگ سیاسی است. امیرالمومنین علیهالسلام میتواند اینجا بفرماید و قتال عدوها. تو باید با دشمن بجنگی اما نمیفرماید قتال عدوها، میفرماید و جهاد عدوها، آن کارهای سختی که برای مقابلهی با دشمن لازم است به عهدهی تو است. لذا بخشی از زیبایی جمله و بخشی از زیبایی این دستور در همین هست که مقابلهی با دشمن را اعم از قتال دانسته و آن را کار سختی شمرده. این میشود محور دوم. سومین محور «وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا». یعنی حقیقتا ما با یک حکیم بزرگ مواجهیم که کلمه کلمهی او، و بلکه حرف حرف موجود در کلمات او روی حساب صادر میشود. نسبت به هدایت مردم میفرماید «وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا»، نسبت به کارهای عمرانی و آبادی زندگی مردم و دنیای مردم نمیفرماید واستعمار بلادها میفرماید «وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا» خب چه هست فرقاش؟ «وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا» تو باید تلاش کنی برای صلاح مردم. یک وقت به یک کسی میگویند که شما موظفی ایشان را اصلاح کنی. این یعنی چه؟ یعنی با زور یعنی با هر چه شده این باید ظاهر رفتارش اصلاح شود. این میشود واصلاح اهلا. علیک اصلاح اهلها. تو باید هر جور شده اصلاح کنی و چون اصلاح درونی در اختیار من نیست پس منظور چه هست؟ منظور اصلاح بیرونی است. اصلاح ظاهر است. ولی یک وقت میفرمایند که شما باید تلاش کنی برای اصلاح ایشان. حالا شد شد نشد نشد. شما باید تلاش کنی. اینجا یعنی چه؟ یعنی اصلاح حقیقی او مد نظر است. آدمی مختار است. میتواند به راه صلاح برود میتواند به راه صلاح نرود و به راه فساد برود. لذا حضرت نمیفرماید و اصلاح اهلها. من تو را مامور کردم به این که ظواهر رفتار مردم را اصلاح کنی. نه میفرماید «وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا» تو باید تلاش کنی برای این که مردم به راه صلاح بروند. رفتند رفتند نرفتند نرفتند. اگر هیچ کدام از این مردم هم به راه صلاح نرفتند، توی حضرت نوح مقصر نیستی.
- پرسش مخاطب دربارهی کلمهی استصلاح.
+ باب استفعال برای شدن نیست برای تلاش جهت شدن هست. تلاش، طلب، بالاخره شدن نیست. به خلاف باب افعال. مواد در زبان عربی وقتی میرود به ابواب، معانی مختلف پیدا میکند. یعنی شما بگرد ماه را پیدا کن. استهلال مستحب است. یعنی بگردم ماه را پیدا کنم. خب آقا من رفتم گشتم ماه را ندیدم، ثواب نبردم؟ چرا ثواب بردی چون استهلال مستحب است نه اهلال.
پس حاکم وظیفه دارد برای اصلاح مردم تلاش بکند. برای هدایت مردم تلاش بکند اما دیگر اختیار با مردم است. آدمی مختار است. ۹۵۰ سال تبلیغ میکند حضرت نوح علیه السلام. ۷ نفر ایمان میآورند. آقا تقصیر حضرت نوح است؟ پیغمبر اولوالعزم معصوم است.
- پرسش مخاطب دربارهی وظیفهی اصلاح و عمارت توسط پیامبران.
+ اگر نبی امام باشد، این وظیفه را به عهده دارد ولی اگر نبی امام نباشد نه این وظایف را ندارد. اصلاح و عمارت و این چهارتا وظیفهای که اینجا ذکر شده برای امام است. چون امام کسی است که به او اختیار حکومت داده شده و وظیفهی حکومت نه فقط اختیار بلکه وظیفهی حکومت به عهدهی او گذاشته شده. و آن وقت او هم به عهدهی دیگران میتواند بگذارد و از دیگران استفاده بکند. به خلاف نبی. نبی به خودی خود به تنهایی نه. رسول الله صلی الله علیه و آله در ۳ سال اول نبوت، نبی بود، امام نبود. بعد از آن امام شدند. یعنی در ۲۳ سال نبود ۳ سال نبی بودند. ۲۰ سال امام شدند.
- پرسش مخاطب: امام هیچ وقت وظیفهی اصلاح ندارند؟ فقط وظیفهی استصلاح دارند؟
+ بله! امام دارند این فرمان را میدهند به یک حاکم زیرمجموعه.
- مخاطب: بعد این با اون دستورات مثل حد زدن و اینها چطور قابل جمع هست؟
+ آن به خاطر گناه علنی در جامعه است. کسی میرود در خانهی خودش خدای نکرده شراب مینوشد، کسی کارش ندارد. آن فقط بعد عمومی هست که حد و تعزیر دارد.\
اما در ادامه «وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا» تو باید دنیای این مردم را آباد کنی. نه من تلاشام را کردم، نشد! خب بیعرضه هستی. همان متکلمی که کلمهی قبل را میفرماید استصلاح اینجا میفرماید «عِمَارَةَ»! چرا؟ به خاطر این که به صلاح رفتن این دست من حاکم نیست که، دست من مالک نیست که، این باید خودش بخواهد، من باید زمینهی صلاح امور را فراهم کنم. استصلاح یعنی تو باید زمینهی هدایت مردم را فراهم کنی. حالا اگر صالح شدند شدند، اگر صالح نشدند خب نشدند. من که یقهی پیغمبر خودم حضرت نوح را نمیگیرم بگویم چرا مردم صالح نشدند. خب من میدانم پیغمبر من زحمتاش را کشید، حالا اینها صالح نشدند. چه کار کنم؟ اما آباد کردن شهرها به عهدهی تو است. تو باید آباد کنی. چرا چون همهی زمینهها در اختیار تو است. حکومت تو است. آقا اینجا این مانع پیش آمد آنجا آن مانع. بله میدانم با وجود موانع عماره کم میشود، آبادانی کم میشود با وجود موانع ولی این که تو یک جایی و یک چیزی را رها بکنی بگویی اصلا نشد، ما یک همچنین چیزی نداریم. لذا است که میبینیم خود امیرالمومنین علیهالسلام در اولین خطبهای که برای مردم میخوانند، میفرمایند خودتان خواستید، من نمیخواستم قبول بکنم و اینها، تمام. اما با این حرفشان میخواهند مسئولیت را از روی دوش خودشان بردارند؟ نه. گاهی اوقات آخر من میگویم ببین آقا من نمیآیم. این من نمیآیم من یعنی چه؟ یعنی اگر آمدم خراب شد گردن شما است. ولی امیرالمومنین علیهاسلام این را میفرمایند، نه برای این که مسئولیت از روی دوش خودشان بردارند، میفرمایند اما حالا که من گرفتم، قرآن کریم میفرماید بیا یحی خذ الکتاب بالقوه. بعد یکی از قولهایی که آنجا میدهند، میفرمایند «من کاری میکنم که همهی شما آب گوارا بنوشید و همهی شما روزی ۳ قرص نان دسترسی داشته باشید.» چون در زمان عثمان اوضاع خیلی خراب شد. بیشترین ثروت در زمان عثمان وجود داشت. حالا به جهت بعضی چیزهای تاریخی و اینها کاری نداریم. ثروتی که در زمان عثمان وجود داشت در زمان ابوبکر و عمر وجود نداشت. اما در زمان عثمان مردم فقیر شدند و فاصلهی طبقاتی به شدت زیاد شد. در زمان ابوبکر فاصلهی طبقاتی نداشتیم. در زمان عمر فاصلهی طبقاتی نداشتیم الا در شام که عمر معاویه را فرستاد آنجا یک مشکلاتی به وجود آمد وگرنه عمر بیتالمال رو بر اساس سنت رسول الله تقسیم میکرد. در زمان عثمان ثروت زیاد بود، فاصلهی طبقاتی هم زیاد شد و عدهای فقیر شدند اصلا. نه فقیر بلکه مسکین شدند چرا؟ چون روزی به ۳ قرص نان دسترسی نداشتند. ما امروز گاهی اوقات مثلا میگوییم که آقا فلانی نان شب ندارد بخورد ولی نان شب ندارد بخورد منظورمان کنایی است. کنایه از این که زندگی دارد به او سخت میگذرد نه این که واقعا نان ندارد بخورد. بله ممکن است به ندرت افرادی هم پیدا بشوند که برای نان هم مشکل داشته باشند ولی معمولا این کلمه وقتی به کار میرود برای مسکین به کار نمیرود، برای فقیر به کار میرود که یعنی زندگی دارد به او سخت میگذرد، نه این که واقعا پول ندارد نان لواش بخرد بخورد. آن وقت در زمان عثمان ولی این اتفاق افتاد. آن وقت امیرالمومنین علیهالسلام قول اضافه هم به مردم ندادند. میفرمایند من آب شما را درست میکنم، نان شما را هم درست میکنم. این را من قول میدهم. و شد. یک ماه مانده بود به شهادت امیرالمومنین علیهالسلام، حضرت یک خطبهای میخوانند. که سلمان این خطبه را نقل میکند، و بعدها با حسرت و با گریه بارها از این خطبه یاد میکند. و میگوید که همان موقع هم البته در زمان حضرت هم، بعد از شنیدن این خطبه سلمان به دیگران میگوید من از این خطبه بوی مرگ میشنوم. همهی خطبهها اسم ندارند، بعضی از خطبهها را اسم برایشان گذاشتهاند. این را میگویند خطبه وداع امیرالمومنین علیهالسلام. مثل خطبه الوداع رسولالله. آن وقت آنجا حضرت میفرماید که من به شما قول داده بودم که امنیت شما را در درون کشور اسلامی تامین کنم. و امروز یک پیرزن میتواند تنها از شرق تا غرب برود و کسی متعرض او نمیشود. حتی اگر طلا به همراه داشته باشد؛ یک. دو، من به شما قول داده بودم که آب گوارا برایتان تامین کنم؛ همهی شما الان به آب گوارا از دجله یا فرات دسترسی دارید.
- پرسش مخاطب دربارهی گسترهی این خدمات.
+ پاسخ: پایتخت و اطراف پایتخت. این خطبه آنجا خوانده شد و مردم این اطراف هم همه تایید میکردند.
حضرت هر کدام از این سه محور را میفرمودند بعد از مردم تایید میگرفتند. میفرمودند هر کسی غیر از این سراغ دارد بگوید. و سوم قول داده بودند که همهی شما به سه قرص نان در روز دسترسی داشته باشید. که اینجا حضرت رسیدند، مردم گفتند که ما نه تنها به سه قرص نان دسترسی داریم، بلکه به سه قرص نان گندم دسترسی داریم. که گندم را به ما قول نداده بودی. به ما قول داده بودی سه قرص نان ولی بیشتر از این را برایمان تامین نمودی. و ما الان به سه قرص نان گندم دسترسی داریم.
- پرسش مخاطب دربارهی توزیع بیتالمال بین مردم.
+ ببینید اگر بخواهید این را به شکل کلی جریان بدهید در همهی احکام، نه. این حرف را نمیزنم. عمارت با چه اتفاق میافتد؟ با پول بیتالمال. اگر منظور شما این است که «من حق ندارم از بیتالمال به آن کسی که بدحجاب است یا بیحجاب است کمتر بدهم»، بله این درست است. اما بیشتر از این اگر منظورتان باشد، مورد به مورد و فرد به فرد ممکن است حکماش فرق بکند و آن وقت علت خودش را دارد. هر پولی که دولت تقسیم میکند، از خزانه داده میشود میشود بیت المال. غیر از آن شرکتهای خصوصی و اینها، شرکتهای خصوصی هم دو جور اند. از بیتالمال گاهی کمک میگیرند، آن وقت مخلوط با بیتالمال شده. یک وقتی هست که نه اصلا ارتباطی با بیتالمال ندارند. درآمد شخصی خودش است. مثل کاسب مغازه که درآمد شخصی خودش است و هیچ ارتباطی با بیتالمال ندارد. آن وقت اینجور نیست که بگوییم من درآمد شخصی خودم است، درآمد شرکت خودم است هرجور دلم خواست با کارگرم یا کارمندم رفتار میکنم. نه! قواعد خودش را دارد. البته نسبت به بیتالمال یک مقدار دست بازتر است اینجوری. در بیتالمال دست بسته است. ولی در غیر بیتالمال یک مقدار دست بازتر است. اختیارات وجود دارد. اما نه این که بگوییم اختیارات مطلق است. من هر جوری دلم خواست میتوانم رفتار کنم و پول بدهم یا ندهم به کارگرم و هر شرطی دلم خواست بتوانم برایش بگذارم. نه اینطوری نیست. آن قواعد خودش را دارد.
- پرسش مخاطب.
+ آن یک حرف دیگر است. مثلا ببینید من میخواهم مجوز بدهم برای کسب و کار. آیا میتوانم به کسی که نماز نمیخواند مجوز بدهم؟ بله اصلا شما نباید از او سوال بکنی که نماز میخوانی یا نمیخوانی؟ اصلا حق نداری چنین سوالی از او بپرسی. در عین حال شما موظفی به او احکام کسب و کار را یاد بدهی. که تصریح میکند امیرالمومنین علیهالسلام، الفقه ثم المتجر. این تصریح امیرالمومنین علیهالسلام نیست، تصریح رسولالله صلی الله علیه و آله است. که میفرمودند تا کسی احکام شرعی کسب و کار را یاد نگرفته، کسب و کار نکند.
- پرسش مخاطب دربارهی الفقه.
+ یاد گرفتن احکام کسب و کار مرتبط با خودشان. مثل همینی که الان یک دورههایی گذاشتهاند برای کاسبها قبل از این که مجوز کسب بهشان بدهند، یکی دو روز مثلا میروند چند جلسه احکام. بله یاد گرفتن آن احکام ضروری که هر روز باهاش مواجه هست، در همین حد یکی دو روز کافی است. و آن وقت در هر کاری متناسب با همان کار است. در کار من متناسب با من، در کار شما متناسب با شماست. در هر کاری متناسب با خودشان آن وقت.
ابوبکر میایستاد سر بازار، همین شعار را داد میزد و تکرار میکرد، عمر همین کار را میکرد، عثمان همین کار را میکرد. این را برای چه میگویم؟ برای این میگویم که این یک سیرهی ثابت بین مسلمین بوده است. وگرنه عملکرد ابوبکر و عمر و عثمان برای ما حجت نیست. ولی میخواهم بگویم سیرهی ثابت بوده است و کاملا جا افتاده بوده در بین مسلمانها. که کسی که احکام شرعی مرتبط با کسب و کار را بلد نیست، حق کار ندارد. الا این که خب آقا الان این ناناش مانده، امروز باید کار کند. احکامش را هم بلد نیست، چه کار کند؟ قیم برایاش میگذاشتند آن روز. ببینید امروز فلانی را میگذارم قیم شما. یعنی چه؟ یعنی این که فلانی حواساش به کارت هست که خلاف شرعی مرتکب نشی. برو امروز کار کن، فردا کار کن منتها حواست باشد پسفردا یک دو ساعت بیا این احکامت را یاد بگیرد، دوباره روز بعد ۲ ساعت… یاد گرفتی دیگر به عهدهی خودت. دیگر ناظر نداری. اما از کسی سوال میکردند که شما تا نماز نخوانی حق نداری مثلا در مغازه بروی. شما موظفی موقع نماز مغازه را ببندی. اینها امور اختیاری است. بله آیا من میتوانم ترغیب کنم جامعه را به این سمت؟ باید ترغیب کنی. باید ترغیب کنی. اما ترغیب میکنی، اجبار نمیکنی. کسی که روزه نمیگیرد، کسی که حج نمیرود، کسی که نمیدانم این عبادات را انجام نمیدهد. من وظیفهام استصلاح است. من وظیفهام اصلاح نیست. اما یک چیزهایی هست که اینها را شارع برایش احکام خاص قرار داده، و معمولا در دورهی ما کمتر گفته شده و به آن پرداخته شده. مثل وجوب شرکت در جماعت. شما به رسالهها که مراجعه میکنید، میبینید که تصریح کردهاند که ترک جماعت حرام است. یعنی چه؟ یعنی مقابلاش میشود واجب دیگر. یعنی واجب است بر من که در نماز جماعت شرکت کنم. اما ترک جماعت حرام است یعنی چه؟ و واجب است بر من در نماز جماعت شرکت کنم یعنی چه؟ یعنی هر وعده واجب است؟ نه. ترک جماعت به چیست؟ یک؛ به نیت است. من ممکن است شش روز نماز جماعت نروم. اما نیت ترک جماعت ندارم. چه شد نرفتی؟ آقا امشب من در ماشین بودم. آقا فردا اینطوری شد. آقا پسفردا آنطوری شد. یک کسی میبینید مثلا خدای ناکرده مریضدار است. یک هفته، ده روز، بیست روز بالای سر مریض باید بماند. این اصلا نیت ترک جماعت ندارد. دو؛ در عمل برایش زمان تعیین کردهاند. یک وقت فرمودهاند سه روز یک وقت فرمودهاند هفت روز. خب چرا؟ به خاطر این که جلوی بیمبالاتی گرفته بشود. یعنی آن فقیهی که فرموده ۷ روز درست فرموده. آن فقیهی هم که فرموده ۳ روز درست فرموده. چرا؟ چون هر دو روایت دارد. هر دو از معصوم رسیده است. پس چه بوده که یک بار فرمودهاند ۳ روز یک بار فرمودهاند ۷ روز؟ این آقا اگر ۳ روز شرکت نکند، این از بیمبالاتیاش هست. این آقا را که به او گفتم ۷ روز میدانم مشکل داشته و اینها به او گفتهام ۷ روز بیشتر طول نکشد. به آنی که میدانم مثلا از صبح تا شب باید پیش مادرش بماند گفتم ببین نیت ترک جماعت نکنیها! ملاک روشن شد. خب حالا اینجا نماز جماعت شد واجب. آن وقت ترک جماعت میشود گناه علنی. گناه علنی تعزیر دارد. شما میخواهید نماز نخوانی، نخوان؛ خودت میدانی. اما مسجد را باید بیایی ۷ روز یک بار. ۳ روز یک بار مسجد را باید بیایی. ولو شده یک دو رکعت نماز صبح، به همان اندازه باید بیایی مسجد. ولو شده به یک دانه نماز مغرب باید بیایی مسجد. میخواهی نماز نخوانی نخوان. چون ترکاش میشود گناه علنی. گناه علنی تعزیر دارد. مسالهی حجاب هم اینجوری است. اما اگر بخواهیم به راهکار اجراییاش برسیم، آیا رسولالله صلی الله علیه و آله برای رساندن جامعه به ضرورت حجاب، از روشهای ما استفاده کردند؟ نه. ولی آیا ترک حجاب علنی، یک کسی در خانهی خودش، فامیل نامحرم هم هست، حجاب هم ندارد. خودش میداند و خدای خودش. کاری با او نداریم. ولی آیا فقیهی که فرموده ترک حجاب علنی تعزیر دارد، اشتباه فرموده؟ نه اشتباه نفرموده، گناه علنی تعزیر دارد. شراب نوشیدن علنی، علنی یعنی در خیابان، جای عمومی، وگرنه در خانهی خودش مهمان هم داشته باشد کسی حق ندارد متعرض به او بشود. آقا یک مجلسی ایشان گرفته در خانهی خودش، ۲۰۰ نفر را دعوت کرده، همه هم شراب مینوشند. کسی میتواند متعرض بشود؟ هیچ کس نمیتواند متعرضشان بشود. چون فضای عمومی نیست. ولی همین کار را اگر در یک رستوران انجام بدهد، چون فضای عمومی محسوب میشود، آنجا باید با او برخورد کرد. گناه علنی تعزیر دارد، آن هم در چه جامعهای با چه قیودی؟ اینها متفاوت است. اگر یک جامعه مسیحی بود آیا مثلا گناه علنی به احکام مسیحیت تعزیر دارد؟ اگر شما بروی بندرعباس ببینی دارند خرچنگ میفروشند. باید بگیری بزنیشان؟ نه، حنفیها خرچنگ را جایز میدانند؛ کاری نداشته باش. ولی در قم اگر دیدی فروشنده دارد علنی خرچنگ میفروشد، میگیری ده ضربه شلاق میزنی به او. اینها جاهای مختلف فرق میکند، باز روش رساندن جامعه به این ضرورت این خودش یک مسیری را باید طی بکند. یعنی اینجوری نیست که من بگویم خب بسم الله الرحمن الرحیم، از امروز همهی احکام را میخواهم اجرا بکنم. اصلا اینجوری نیست. باید این مسیر طی بشود. آن فرهنگ سازی که ما میگوییم این را رسول الله صلی الله علیه و آله این مسیر را طی کردند و در زمان خود حضرت فرهنگ حجاب مقداری پیش رفت اما کاملا تثبیت نشد. در زمان ابوبکر این ادامه پیدا کرد، در زمان عمر ادامه پیدا کرد این فرهنگسازی، در زمان عثمان این فرهنگسازی ادامه پیدا کرد، هنوز در زمان امیرالمومنین علیهالسلام شاهد این هستیم که این فرهنگ تثبیت نشده و تا فرهنگ تثبیت نشده، تعزیر وجود ندارد. فقیهی که میگوید باید تعزیر بشود، درست میفرماید. کی؟ اما آن کسی که رفته ارشاد بکند با گشت ارشاد و اینها او نفهمیده که باید چه کار بکند. چرا؟ به خاطر این که اساسا ما نداشتیم اینجوری. با این که فرهنگ حجاب تثبیت نشده بود -تثبیت نشده بود یعنی چه؟ یعنی هنوز بعضی بدحجاب میگردند- اما گرفتند تعزیر کردند؟ خیر! چرا؟ چون این فرهنگ تثبیت نشده. اما نسبت به نماز جماعت، فرهنگ تثبیت شده بود. وقتی فرهنگ تثبیت شد آن عدهای که خبر دادند به عمر که عدهای در نماز جماعت شرکت نمیکنند. چرا؟ از باب مخالفت با حکومت. عمر خطبه خواند، گفت که اگر شرکت نکنید، به حکم رسول الله با شما رفتار میکنم. چه بود حکم رسول الله. میگویم از خانههایتان بروید بیرون، اموالتان را ببرید بیرون، زن و بچهتان را ببرید بیرون، خانههایتان را میسوزانم، بعد تحویلتان میدهم. پیغمبر صلی الله علیه و آله، حکمی که کرده بودند نسبت به ترک جماعت، این بود. آیا اجرا شد؟ خیر. تهدید شدند، شرکت کردند. عمر تهدید کرد، شرکت کردند، نیاز به اجرا هم نشد. زمان امیرالمومنین علیهالسلام همین اتفاق افتاد. حضرت تهدید کردند، حل شد مساله، اجرا نشد. لذا هیچ وقت اجرا نشد این حکم اما این حکم هست، که ترک جماعت -بدون عذر دیگر، وگرنه آقا من نمیدانستم و غیره، اینها عذر است دیگر.
- پرسش مخاطب دربارهی این که چطور شده بود نماز جماعت به چنین تثبیتی رسیده بود ولی حجاب نه؟ چه احکامی به تثبیت رسیده بود؟
+ روزه نرسیده بود، لذا روزهخوری علنی را تعزیر نکردند بلکه نهی از منکر کردند. بقیه احکام هم که شخصی است، کسی نمیفهمد من انجام دادم یا ندادم.
- شرب خمر چه؟
+ شرب خمر چرا. متعدد تعزیر شدند، بله. منتهی در یک سیری تثبیت شد، بعد از تثبیت تعزیر کردند. پیش از تثبیت تعزیر نکردند. پیش از تثبیت گزارشهای متعدد داریم، اما تعزیر نکردند. آن که تعزیر ندارد. حد دارد. حد جاری نکردند. بعد از تثبیت دیگر حد جاری کردند.
- حکمتاش چیست که بعد از این که تثبیت شد اینقدر محکم میگرفتند؟
+ چون امر به معروف است و نهی از منکر. معروف یعنی من باید بدانم و برسم به اینجا. ببینید یک کسی نمیخواهد قانع بشود. آنی که نمیخواهد قانع بشود این یک حرف است، آنی که قانع نشده یک حرف دیگر است. آنی که نمیخواهد قانع شود آن لجوج را میگذاریم کنار، اما چقدر هستند مثلا اینها در هر جامعهای؟ خیلی خیلی خیلی زیاد باشند، ۱٪. بیشتر از این نیست که. خیلی زیاد گفتم. نیست اینقدر آدم لجوج.
- پرسش مخاطب: در تثبیت معروف که نباید از زور استفاده شود؟
+ بله، قبل از امر به معروف ما ارشاد جاهل داریم. آقا من این را نمیدانم حکم شرعی است. اصلا شما حق ندارید آمرانه با من رفتار کنید در این قضیه. شما باید مرشدانه با من رفتار کنید. چرا؟ چون نمیدانم دیگر. لذا مثلا در همین مسالهی حجاب، خب ما در تبلیغ و این طرف و آن طرف میبینیم که. در بندر دیلم، خب بازار یک وضع عجیب و غریبی دارد. بعد موقع نماز شد، من وسط اذان رفتم مسجد، یعنی دیر نرفتم. وسط اذان رفتم مسجد، جا نبود بروم. مسجد نه فکر کنید مسجد کوچک! مثل این مسجد غدیر در بلوار غدیر [قم]. میبینید چه قدر بزرگ است؟ مسجد اینطوری. جا نبود بروم داخل. گفتم عجب! این ملت همانهایی هستند که در بازار اینها اصلا بدون حجاب میگشتند. اینها همه نمازخوان هستند که. من در این جایی که کفشکن هست، اینجا نشسته بودم، این وقت عدهای هم در حیاط نشستند، نماز خواندند، بعد ما رفتیم یک جمعیتی بیرون در مسجد منتظر بودند که خالی بشود، بیایند در مسجد نمازشان را مثلا فرادی بخوانند. آن وقت شما میتوانی بگویی این همه خانم نمازخوان اما بدحجاب بلکه هم بگویم بیحجاب، شما در مورد این چه میخواهی بگویی؟ این مشکلاش این است: با من آخوند لج کرده است. چرا؟ چون فکر میکند مشکلاتاش ناشی از من است. آن وقت برای اعتراض به من حجاب ندارد. خودش را دارد البته بیچاره میکند؛ به خاطر اعتراض به من دارد خودش را بیچاره میکند. ولی من میفهمم؛ خب این معنیاش چیست؟ این است که او با دین خدا مشکلی ندارد. اینجور جمعیت آمده نماز، و من این را مکرر جاهای مختلف دیدهام. معنا دارد دیگر. معنایش این است که او بیدین نیست. معترض است. باید جدا کرد اینها را از هم. حالا بحث حجاب یک بحث مفصل است. این که اصلا چه سیری را در پیش گرفتند و چه مقدار تثبیت شد در جامعه این مسالهی حجاب، خیلی موفق بودند در مسالهی حجاب. خیلی موفق بودند در مسالهی حجاب. خیلی موفق بودند. اما این که چرا هیچ وقت به تعزیر نیانجامید، اینها خودش حالا یک مسالهی دیگر است، خارج از این بحث نهجالبلاغه است.
به هر حال، «اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا» یعنی تلاش برای هدایت. حکومت وظیفه دارد تلاش کند برای هدایت. وظیفه دارد تلاش کند برای هدایت یعنی چه؟ یعنی از بیتالمال باید هزینه کند برای هدایت. اما اجبار به هدایت؟ نه نداریم. الا این شکلی که عرض کردم، که این شکل مال کجاست؟ آن وقتی که تثبیت بشود. در چه حکمی ما نمونه و نظیرش را سراغ داریم؟ در نماز جماعت. چون هم در این حدی است که عرض کردم، نه بیش از این. نسبت به مسائل شخصی هم که اصلا نه قابل احراز است و نه شما حق احراز دارید. اگر احراز بکنی میشود تجسس. و آن وقت میشود حرام. یعنی اگر من سوال کردم از کسی، آقا شما میخواهی مجوز کسب بگیری، شما نماز میخوانی؟ این سوال من حرام است، چون تجسس حرام است. این سوال من از ایشان حرام است. به او یک فرم بدهم پر کند که مثلا من در نماز جمعه شرکت میکنم! دیدید این فرمهای جذب و گزینش را؟
تجسس در امور شخصی است. اولا خصوصیها را گفتم یک قاعدهای دارد، دوم، در مسائل امنیتی و نظامی که میرسد، آنجا اصلا شوخی دیگر با کسی ندارند. که حالا حضرت میفرماید نظامیانات را از چه کسانی انتخاب کن. حالا بعد قیودش را هم آنجا میرسیم. نه این که فکر کنید آنجا خیلی سختگیرانه عمل میشود. نه. قیودش را حالا بعدا میرسیم. به طور خاص حضرت میفرماید، میگوید قاضیانات را اینجوری انتخاب کن. نظامیانات را اینجوری. عیونات را -یعنی نیروهای امنیتیای که میخواهند بروند کسب خبر بکنند- آنها را اینجوری از بین این افراد انتخاب کن. آن یک قواعدی برای خودش دارد.
- پرسش مخاطب: یعنی خصوصیها با حکومتیها فرق دارند؟
+ بله. بله یک مقدار دستشان بازتر است. اما «یک مقدار».
- پرس مخاطب: در این نحوهی تجسس از بقیه.
+ نه! ببینید من با ایشان رفیق هستم. آن وقت سوال من از ایشان تا یک حدی اصلا تجسس محسوب نمیشود، فلانی نماز میخوانی؟ آری، نه. چرا مثلا؟ ولی از یک حدی فراتر برود تجسس محسوب میشود. درست است؟ یعنی هر چقدر هم من با یک کسی رفیق باشم، سوال من از یک حدی فراتر که برود تجسس محسوب میشود. ولی سوال کنم از ایشان که نماز میخوانی یا نه، این تجسس نیست در فرهنگ جامعهی امروز ما. لذا اشکال ندارد. اما حالا از این در واقع ناس، از این مردمی که مردم من محسوب میشوند، من حاکم محسوب میشوند. من میخواهم امکانی از امکانات حکومت را که متعلق به مردم است و این حساسیتها را ندارد در اختیار او قرار بدهم. آیا باید از او سوال کنم نماز میخوانی روزه میگیری؟ یعنی چه؟! اما من مغازه دارم. میخواهم کسی را بیاورم در مغازهام کار کند. میگویم ببین باید چادری باشی، باید پوشیه بزنی، شرط بالاتر از این هم اگر وجود داشته باشد میتوانم بگذارم. مغازهی خودم است؛ الا این که آن شرط غیرمشروع باشد. آن یک حرف دیگر است. وگرنه اگر مثلا بالاتر از پوشیه هم یک چیزی وجود داشته باشد، آن شرط را هم میتوانم بگذارم.
- پرسش مخاطب: این کار درست است یا غلط؟
+ در اختیار خودش است.
- یعنی ائمه فرضا اگر برای باغشان نیرو میخواستند بگیرند، اینقدر تجسس میکردند؟ در مورد نماز و اینها؟
+ برای کارگر باغ نه. این کار را نمیکردند. ولی اولویت میدادند. مثلا در خرید غذا، بیرون بودند، و میخواستند غذا از بیرون تهیه کنند، میرفتند مسجد، نماز مسجد شرکت میکردند، بعد از نمازگزارهای آن مسجد سوال میکردند که چه کسی مالاش پاکتر است؟ از او خرید میکردند. یا نگاه میکردند، میدیدند که آهان این نمازگزار رفت در آن مغازه بریم دنبالاش از همین نان بخریم. ممکن است در هر زمانی فهم این مساله و احرازش متفاوت باشد. اما مثلا ما داریم که مسیحی را برای کارگری باغ بردند. ما داریم که یهودیها را برای کارگری در باغ بردند. کم هم نه، زیاد. ما داریم که یهودی آمده درخواست کرده که آقا من کار ندارم،حضرت فرستادند باغ شخصی خودشان، برو آنجا کار کن. اختیار را دادهاند به خود افراد، کسی اگر بخواهد در آن سیره حرکت بکند، نسبت به غذا حساسیت وجود دارد. یا مثلا شما میتوانید نسبت به برخی از موضوعات اگر در یک زمانی جنبههای خاص پیدا کرد. مثل چه؟ مثل این که میگویید همه جا من را به عنوان یک آدم مومن و متدین میشناسند. من الان اگر مثلا یک خانم بدحجاب را بگذارم در مغازهام، خب این… ضمن این که اساسا خود این بدحجابی حکمی است که تعزیر دارد، درست است که برای او جانیفتاده، ولی تعزیر دارد. اینجا شما میگویید که من آن وقت خراب میشوم. آبروی من در خطر است. لذا این شرط را میگذارم و این شرط شما منافاتی با سیرهی اهل بیت ندارد. چرا؟ چون مومن باید آبروی خودش را حفظ کند. ولی شما ده تا کارگر بدحجاب گرفتی در خانهشان دارند کار میکنند، کار بدی کردی آقا؟ نه. طبق سیرهی اهل بیت رفتار کردی. ده تا کارگر بدحجاب گرفتی، اصلا بیحجاباند. در خانهشان داردند کار میکنند، هیچ اشکالی ندارد. پس ببینید هر کدام اینها یک احکامی از جوانبی برش بار میشود که باید متناسب با آن نسبت بهش نظر داد.
خیلی خوب. دیگر باشد تا همین «وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا» باشد دیگر. اول «أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ».
- پرسش مخاطب: عماره بلادها شامل چه میشود؟
+ هر چیزی که آبادی شهرها محسوب بشود. ولو امور اجتماعی. چرا؟ به خاطر این که شما وقتی که تعداد طلاقهایتان رفت بالا در جامعه، چه اتفاقی میافتد؟ زن یا باید برود خانهی پدرش و برادرش زندگی بکند یا باید خانهی تنها بگیرد. خانهی تنهایی بگیرد، در معرض خطر است. در واقع زمینهسازی برای فساد شده. بابا این خیلی خانم مومنی است. خیلی خب. خانم مومنی است. ما او را نگفتیم که. ما میگوییم این که هزار تا خانم در یک شهر خانهی تنها داشته باشند، رغبت و میل فاسدان به آن شهر جلب میشود. برویم شاید بتوانیم… آقا باید چه کار کند؟ دوباره خانهی تنهایی. آن وقت تنهایی برای رسول الله مکروه است چه برسد برای بنده. امیرالمومنین علیهالسلام میخواهد نماز شب بخواند. ما خیلی خودمان را تحویل میگیریم! ما خیلی به خودمان مطمئنیم. من خودم را میگویم. حضرت امام یک جملهای دارند، میفرمودند ما شئوناتی برای خودمان قائل شدیم که رسولالله هم این شئونات را نداشت. حالا ما چنان خودمان را تحویل میگیریم که خدا پیغمبرش را اینجوری تحویل نگرفت. امیرالمومنین علیهالسلام میخواهد نماز شب بخواند. جای نماز شب حضرت جداست. یک اتاق که چه عرض کنم، یک مثلا اتاق کوچولویی، یک دو در دویی یک چیزی مثلا اینجوری. بالاخره میشود فضای جدا و تنهایی، امام حسن علیهالسلام یا امام حسین علیهالسلام را که بچه هستند بغل میکند میخواباند در اتاق که تنها نباشد، بعد نمازش را میخواند. در فضای بسته تنها بودن مکروه است. تنها بیابان میرود چون فضای باز است. اما در فضای بسته تنها بودن مکروه است. امیرالمومنین رعایت میکند این را. آن هم موقع نماز شب مثلا. یعنی خیلی کسی موقع نماز شب، مثلا فکر بدی به سراغاش میآید؟ در خانهی خودش؟ اینجوری است. آن وقت این آقا باید تنها زندگی کند. تنها زندگی کردن یعنی چه؟ یعنی پشت سرش یک گرفتاریهایی. یعنی تنش کاری، چرا؟ چون قرار بود زن و مرد کنار هم به سکون برسند. به آرامش برسند. لتسکن الیها. قرار بود این مرد کنار این خانم به آرامش برسه. یعنی چه؟ یعنی وقتی که نیست این آرامشه وجود ندارد. یا نه، رساندیم زندگی را به جایی که در کنار هم هم هستند به آرامش نمیرسند. خب فردا این خودش را در ادارهی مجلس شورای اسلامی نشان میدهد. این را یک آدم بیکاری نشسته بود اینها را جمع کرده بود از خاطرات آقای هاشمی در زمان ریاست مجلس و غیره و اینها. که میگوید مثلا دیشب با عفت حرفم شد، صبح در مجلس با فلانی دعوا کردم. بله! این صریح است. این جملهای که گفتم عین جمله بود. نمایندهی بیچاره شهرکرد هم بود. یک نفر نشسته همهی اینها را از خاطرات آقای هاشمی درآورده. آن وقت دعوا کرده یعنی چه؟ بعد در یکی دیگر از این خاطرات میگوید که بعدا فکر کردم دیدم اشتباه کردم. آقا تو در مقام ریاست مجلس، یک قانون را زیرآبش را زدی که این بیچاره داشت پیشنهاد میکرد، کلا اصلا اجازهی طرحاش را ندادی. تمام شد رفت. به خاطر چه؟ به خاطر این که دیشب با زنات دعوایت شده. ببینید چه اتفاقی میافتد. آن وقت آن قانون برمیگردد به عمارت بلاد. حالا یا خوب است یا بد است، حالا هر چه که هست. لذاست که مجموعهای از امور را که به آبادی دنیای مردم مربوط میشود، این عماره بلادها شامل میشود که حالا در خود خطبه باز این مساله روشنتر میشود که حضرت آن مواردی را که میفرمایند، اینها موجب آبادی دنیای مردم هست. در واقع همین عمارت بلادها را حضرت توضیح میدهند که مصادیقاش چه ها هست.
ان شا الله خدا ما را پیروی امیرالمومنین علیهالسلام قرار بدهد و امیرالمومنین علیهالسلام را شفیع ما در دنیا و آخرت قرار بدهد و زیارت ایشان را هم در دنیا و هم در آخرت نصیب همهی ما بگرداند، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
پایان.