جلسه چهارم: ضرورت و نحوهی مهار آنچه که مدیر «دلش میخواهد»
نفس ما همیشه به سمت تصمیمات بد تمایل دارد. عقل و قلب مدیر باید برای مقابله با تصمیمات بد نفس، قدرت و آمادگی داشته باشد. تنها ابزار هدایت ما، عقل نیست، قلب نیز نقش دارد.
▶️ فایل صوتی 01:25:00بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه ۴ نامه ۵۳ نهج البلاغه
- تاریخ برگزاری: ۱۴۰۱/۰۵/۱۰
- محل برگزاری: قم، ساختمان علوم
- استاد: محمدمهدی احسانیفر
موضوع
«وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ يَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ»
قواعد
- آنجایی که عقل کار میکند، نفسات را بشکن.
- آنجایی که عقلات کار نمیکند، نزاع کن با نفس.
- نفس همیشه به بدی میکشاند. و یاری کردن قلب ضرورت است. قلب را باید تقویت کرد.
نکات
- در حلالها افسار نفس را به دست بگیرید، که در حرامها نتواند افسار را از دستتان بگیرد.
- ابزار هدایت انسان فقط عقل نیست، قلب هم هست.
خلاصه
امیرالمومنین علیه السلام خطاب به مالک اشتر میفرمایند «وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ يَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ» بحث شکستن نفْس، دو جور قابل طرح است. یک جور این که بیایم مثلا یک کارهای عجیب و غریبی انجام بدهم. مثلا هی خم و راست بشوم جلوی کسی. یک جور این که آن جایی که نفس من را به سمت شهوتی میکشاند، آنجا بشکنماش. بله جای شکستن نفس آنجاست. میفرماید «وَ أَمَرَهُ» من امر میکنم مالک را، دستور است، دستور حکومتی است! که -«أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ»- بشکند نفس خودش را از ناحیهی شهوت. آن وقتی که شهوت او را به سمت کاری سوق میدهد، آنجا خودش را بشکند.
«وَ يَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ» با نفس، با خودش دعوا کند. نزاع کند با خودش! «عِنْدَ الْجَمَحَاتِ» آنجایی که نفس سفت ایستاده و میگوید این کار خلاف باید اتفاق بیفتد. این دزدی، دروغ یا هر چه اتفاق باید بیفتد. نفس، عزم بر کار خلاف پیدا کرده. حضرت میفرماید آنجا با نفس دعوا کن؛ با او بجنگ؛ دعوا کن با او. تعبیر نزاع به کار میبرند. ببین اگر این دروغ را بگویی اینقدر سود دارد. سفت هم ایستادهایم میگوییم که این دروغ را باید بگویم. الان زندگی من به این پول نیاز دارد. همین یک دروغ را بگویم، بارم را میبندم، حالا بعد هم توبه میکنم. ایستاده نفس که این اتفاق بیفتد. آنجا راه ورود به مقابلهی با نفس چیست؟ بگویم که نه ببین آقای نفس این کار درستی نیست. نه! راهش این نیست. این راه منطقی و عقلی و حکم شرعی و اینها برای جایی است که نفس به آن عزم نرسیده در کار خلاف. اما آنجایی که نفس به یک ثباتی رسیده و میگوید میخواهم این کار خلاف انجام بشود، آنجا نمیتوانید با آن منطقی برخورد کنید. در شهوت همینطور. اینجا باید دعوا کنید. چطور دعوا کنیم؟ شروع کن تقبیح کردن نفس. تو چقدر پستی که نادیده گرفتی خیلی چیزها را، حالا تصمیم بر خلاف گرفتی! شروع کنید به سرزنش و بعد شروع کنید به یک کار تند، یعنی چه کار تند؟ ببینید در دعوا چه اتفاقی میافتد؟ اول یک فحش این میدهد، یک فحش آن میدهد. بعد یکی از اینها که حالا یا شجاعتر است یا ترسوتر است، اولین چک را میزند. هر که چک اول را بزند برده است. اینجا باید یک کار تند انجام بدهی، یعنی چک اول را باید بزنی که نفس عقبنشینی کند. یک روشاش این است که به یک موقعیت اینچنینی که رسیدید، فوری مکان حضورتان را تغییر بدهید.
امیرالمومنین علیه السلام به عنوان حاکم بالاتر، میفرماید مالک بر تو لازم است که نفس خودت را بشکنی در شهوات. شهوت اقتصادی، مالی و شهوات دیگر. دو؛ یک جاهایی نفس تو عزم بر خلاف پیدا میکند، آنجا با نفس دعوا کن. آنجا جای منطق و عقل و اینها نیست. امیرالمومنین علیهالسلام میداند، که یک جاهایی ممکن است نیرویش تحت تاثیر شهوات واقع بشود، یک جاهایی هم ممکن است آن نفس و آن شهوت آنچنان قوی بشود که کلا عقل را از آن حاکم بگیرد. بنابراین من باید به این حاکم زیردستی خودم، راهکار نشان بدهم.
«فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» نفس شما، نه فقط آمر به سوء است. بلکه امّارهی به سوء است. آمر یعنی این که گاهی اوقات شما را امر به کار بد میکند. میشود آمر. ولی یک وقت است که همیشه امر به کار بد میکند. میشود امّارهی به سوء. آن وقتی که من دارم نماز میخوانم هم امر به زشتی میکند. چه برسد به حالتهای دیگر. «فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» همیشه امر به سوء میکند، یعنی هیچ راهکاری وجود ندارد؟
چرا «إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ». این شد راهکارش. پس من نباید بترسم که آقا خب این نفس همیشه میخواهد امر به بدی بکند خب بالاخره من میافتم دیگر. نه! «إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ» خدا چهجوری رحم میکند؟ من عقلام تقویت بشود. کاری کنم که عقل خودم را تقویت کنم. خدا چهجوری رحم میکند؟ کاری کنم که قلب من بخش خوباش تقویت بشود. چون عقل به تنهایی نمیتواند، احساسات محلاش قلب است. عقل به تنهایی نمیتواند انسان را خوشبخت کند. باید عواطف باشد. یک جایی عقل نمیکشد. قدرتاش را ندارد. جای عواطف قلب است. من این قلب را اگر بخش خوباش را تقویت کردم، با چه؟ با همین چیزهایی که مثل حالا مثلا، میگوییم آقا شور حسینی، این تقویت قلب است. آقا این شور حسینی باید با شعور همراه شود، خب بله، حالا اگر همراه نشد چه؟ ضرر دارد؟ نه، موجب تقویت قلب است. یعنی خودش به تنهایی خوب است. اما اگر متصل به شعور بشود، عالی است. ولی خودش به تنهایی خوب است. چون ابزار هدایت انسان فقط عقل نیست، قلب هم هست.
«إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ» چهجوری خدا رحم میکند؟ خب زمینهی ارتباط قلبی با سیدالشهدا را خدا برای ما فراهم کرده است. این میشود رحم خدا. زمینهی ارتباط با امام رضا علیهالسلام را خدا برای ما فراهم کرده است. خب این میشود رحم خدا. خب من باید از این زمینه استفاده بکنم دیگر. این دیگر به عهدهی خودم است دیگر. قلب را تقویت بکنم.
متن کامل
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحین. والحمدلله رب العالمین. و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین. الهم صل علی محمد و آل محمد.
در ادامهی نامهی ۵۳ نهج البلاغه امیرالمومنین علیه السلام خطاب به مالک اشتر میفرمایند «وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ يَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ» بحث شکستن نفْس، دو جور قابل طرح است. یک جور این که من میخواهم خودم را بشکنم، بیایم مثلا یک کارهای عجیب و غریبی انجام بدهم. مثلا هی بیایم خم و راست بشوم جلوی کسی. هی بیایم به شکل خیلی مثلا لوس کارهایش را انجام بدهم مثلا. و اسم این را هم بگذارم شکستن نفس. من میخواهم خودم را بشکنم. این شکل شکستن نفس را ما در اسلام نداریم. میفرماید اگر میخواهی نفسات را بشکنی، در شهوات بشکن. آن جایی که نفس تو را به سمت شهوتی میکشاند، آنجا بشکناش. جای شکستن نفس آنجاست. وگرنه من هی بیایم هی ایشان را اینطوری [خدمت] کنم. این که اسماش شکستن نفس نیست که، این بازی است. گاهی اوقات ما بعضی بازیها را اشتباه میگیریم با کار درست. خیلیها هم نمیدانند. نیتشان خیر است ولی نمیدانند که این بازی است. این منجر به شکستن نفس هم نمیشود. و اگر هم بشود، آن شکستن نفس نباید اتفاق بیفتد. شکستن نفس، باید در مقابلهی با شهوات اتفاق بیفتد. بله ما یک جاهایی دستور مستقیم داریم مبنی بر این که مثلا دعای ۲۴ صحیفه سجادیه، جوری مطرح میکند نوع رابطهی فرزندان با والدین را که میفرماید خدایا من را یک جوری قرار بده که در برابر پدر و مادرم مانند یک عبدِ ذلیل باشم. آنجا شکستن نفس داریم، مقابل پدر و مادر. که مانند عبد ذلیل باشم. اما این که بگوییم من هر جایی میتوانم مثلا اجازه دارم که خودم را بشکنم. نه اینجوری نیست. یک جاهایی دستور دارم که خودم را بشکنم. در برابر پدر و مادر، در برابر مومنی که به فرمایش حدیث، عمری را به ایمان گذرانده. مثلا الان گاهی اوقات یک تعابیری به کار میبرند، خوب است، مثلا میگویند پیرغلام امام حسین علیه السلام؛ این یعنی عمرش را در راه مثلا خدمت به مسجد و هیئت و اینها گذرانده. شکستن خود در برابر او کار خوبی است. چون میفرماید مومنی که کبیر شده -یعنی سنی از او گذشته- و عمرش را در راه دین گذرانده، در مقابل او مثلا… در برابر مومنی که یک جهاد بزرگ انجام داده، پدر شهید است، مادر شهید است. در برابر عالم، در برابر معلم، اینها مواردی است که دستور دارد. خب البته آن هم هر کداماش فرق میکند. هر کدام اینها با هم فرق میکند. آن دستوری که برای شکستن خود در برابر پدر و مادر داده شده در هیچ موردی داده نشده. که مانند عبد ذلیل. این فقط در برابر اهل بیت داده شده این دستور، بعد پدر و مادر. یعنی از حیث این که من خودم را بشکنم، پدر و مادر در ردهی اهل بیت قرار میگیرند. آن جوری که به من گفته شده در برابر اهل بیت علیهم السلام، رسول الله صلی الله علیه و آله، تواضع کن و خودت را پایین بیاور، آن مدل دستور فقط در مورد پدر و مادر داده شده. خیلی جالب است. حالا در غیر این موارد، غیر این مواردی که ما دستوراتی داریم، توصیههایی داریم، امیرالمومنین علیه السلام میفرماید «وَ أَمَرَهُ» من امر میکنم مالک را، دستور است، دستور حکومتی است! که -«أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ»- بشکند خودش را نفس خودش را، چه جوری بشکند؟ از ناحیهی شهوت بشکند. آن وقتی که شهوت او را به سمت کاری سوق میدهد، آنجا خودش را بشکند. این است. میشود دستور. «وَ يَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ» با نفس، با خودش دعوا کند. نزاع کند با خودش! «عِنْدَ الْجَمَحَاتِ» آنجایی که نفس سفت ایستاده و میگوید این کار باید اتفاق بیفتد. این خلاف باید اتفاق بیفتد. این دزدی باید اتفاق بیفتد. این دروغ باید اتفاق بیفتد. هر چیزی، هر چیزی. هر چیز خلافی. یک جاهایی هست که نفس، عزم بر کار خلاف پیدا میکند. حضرت میفرماید آنجا با نفس دعوا کن. او عزم بر کار خلاف دارد، توی مالک با او بجنگ. دعوا کن با او. تعبیر نزاع حضرت به کار میبرند. یعنی چه دعوا کن با او؟ ببینید یک وقتی که ما میخواهیم یک کاری را که مثلا نفس از ما خواسته انجام ندهیم. ببین اگر این دروغ را بگویی اینقدر سود دارد. سفت هم ایستادهایم میگوییم که این دروغ را باید بگویم. الان زندگی من به این پول نیاز دارد. همین یک دروغ را بگویم، بارم را میبندم، حالا بعد هم توبه میکنم. ایستاده نفس که این اتفاق بیفتد. آنجا راه ورود به مقابلهی با نفس چیست؟ بگویم که نه ببین آقای نفس این کار درستی نیست. نه! راه ورود اینجا این نیست. این راه منطقی و عقلی و حکم شرعی و اینها برای جایی است که نفس به آن عزم نرسیده در کار خلاف. اما آنجایی که جمحه شده، یعنی نفس به یک ثباتی رسیده در کار خلاف، به یک تصمیمی رسیده، میگوید میخواهم این کار خلاف انجام بشود. آنجا نمیتوانید با آن منطقی برخورد کنید. در شهوت همینطور، آنجا نمیتوانید با آن منطقی برخورد کنید. خب پس چه کار کنیم؟ امیرالمومنین علیه السلام میفرماید اینجا باید دعوا کنید. دعوا آن وقت ما قمیها میفهمیم یعنی چه. شروع دعوا چه جوری است و چه جوری باید دعوا کرد این دیگر تخصصِ، بله… در دعوا منطق که حاکم نیست. آن طرف یک تصمیم به خلافی وجود دارد، این طرف هم یک تصمیم در مقابل آن وجود دارد. این دو تا تصمیم با هم تلاقی میکند و همدیگر را میزنند. بیا بنشینیم با هم گفتگو کنیم و مثلا اینها دیگر وجود ندارد که. و همیشه دعوا با یک فحش شروع میشود، با یک چک شروع میشود. حضرت میفرماید با نفس دعوا کن در این موارد. اگر دعوا نکنی باختی. خب یعنی چه؟ یعنی شروع کنی فحش دادن؟ فحش به تناسب اینجا دیگر. یعنی شروع کن تقبیح کردن نفس. تو چقدر پستی که نادیده گرفتی خیلی چیزها را، حالا الان تصمیم بر خلاف گرفتی! شروع کنید به سرزنش و بعد شروع کنید به یک کار تند، یعنی چه کار تند؟ ببینید در دعوا چه اتفاقی میافتد؟ اول یک فحش این میدهد، یک فحش آن میدهد. درست شد؟ بعد یکی از اینها که حالا یا شجاعتر است یا ترسوتر است، از ترساش اولین چک را میزند، این قاعدهی دعواهای قمی هم این است، هر که چک اول را بزند برده است. اینجا باید یک کار تند انجام بدهی، یعنی چک اول را باید بزنی که نفس عقبنشینی کند. خب چیست آن چک اول؟ در جاهای دیگر در احادیث دیگر اهل بیت علیهم السلام به ما یاد دادهاند که به یک موقعیت اینچنینی رسیدید، فوری مکان حضورتان را تغییر بدهید. این میشود آن چک اول به نفس. اینجا در این حالت دارد نفس من را فریب میدهد. و کار دیگر از منطق و نمیدانم اینها گذشته که من عقلام را بیاورم حاکم کنم. اصلا دیگر عقل یک پردهای رویاش افتاده، هیچ کاری ازش برنمیآید. اینجا باید من آن چک اول را بزنم. چک اول، میفرماید فوری مکان حضورت را تغییر بده. و راهکارهایی از این قبیل که حالا چون موضوع ما آن نیست اینجا دیگر مفصل نمیگویم، یک دانهاش را عرض کردم.
حالا ببینید امیرالمومنین علیه السلام به عنوان حاکم بالاتر، یک نفر را دارد میفرستد به عنوان مثلا استاندار که در واقع میشود کشوردار، مصر آن موقع عرض کردم چند تا کشور امروزی بود. به او میفرماید مالک بر تو لازم است، بر تو واجب است که نفس خودت را بشکنی؛ در چه؟ در شهوات بشکنی. لازم نیست ادا در بیاوری. شهوت آمد سراغ تو، شهوت اقتصادی، مالی و شهوات دیگر، فرقی نمیکند، آمد به سراغ تو آنجا خودت را بشکن. دو؛ یک جاهایی نفس تو عزم بر خلاف پیدا میکند، آنجا با نفس دعوا کن. آنجا جای منطق و نمیدانم عقل و نمیدانم اینها نیست. اینجا دعوا کن با او. خب این یعنی چه؟ یعنی این که حاکم، استاندار، آن نیرو، آن مدیر، امیرالمومنین علیهالسلام میداند، که یک جاهایی ممکن است تحت تاثیر شهوات واقع بشود، یک جاهایی هم ممکن است آن نفس و آن شهوت آنچنان قوی بشود که کلا عقل را از آن حاکم بگیرد. لذا من باید به این حاکم زیردستی خودم، راهکار نشان بدهم. که اگر جایی عقلات از کار افتاد چه کار کنی. اگر جایی عقلات از کار افتاد چه کار کنی؟ میشود و برای انسان پیش میآید که یک جایی عقل انسان از کار میافتد. در یک موضع خلافی عقل از کار میافتد. بعدا انسان که برمیگردد میگوید، عه، این کار من خیلی غیرمنطقی بود، این کار من خیلی مثلا بیمعرفتی بود، این کار من … چرا من یک همچنین کاری انجام دادم؟ اصلا انگار عقل من از من گرفته شد. اصلا انگار … خب در یک موضعی که عقل گرفته شد چه کار باید کرد؟ فقط دعوا جواب میدهد.
- پرسش مخاطب دربارهی منشا این سرزنش.
+ پاسخ: بله، چون من در برابر دیگران زورم بیشتر است، در برابر خودم زورم کمتر است. یعنی هیچ کس به قدرت نفس من نیست. و هیچ دشمنی برای شما به قدرت نفس شما نیست. من نمیتوانم آنقدر شما را منحرف کنم که نفس شما میتواند شما را منحرف کند. لذا قرآن کریم در دو جا میفرماید که شیطان در قیامت، میگوید خدایا من کارهای نبودم. اصلا هیچ چیز را گردن نمیگیرد شیطان. هیچ چیز را! میگوید من کارهای نبودم. این خودش بود و نفس خودش. یعنی کسی بیاید بگوید عه آقا شیطان من را گول زد. اصلا این حرفها نیست. میگوید من گردن نمیگیرم خدایا. میگوید خدایا تو خودت میدانی من سیطرهی بر اینها نداشتم و خدا تایید میکند این حرف او را. خدا حرف او را تایید میکند. میگوید خدایا من سیطرهای بر آنها نداشتم. من به آنها پیشنهاد کردم فقط. همین. خودشان خواستند و گناه کردند. چه قدر خدا به او قدرت داد؟ آنقدری که بتواند به ما پیشنهاد گناه بدهد. نه بیش از این. مورد دیگرش، از مرحلهی شیطان عبور کرد، من بندهی بیچارهی گنهکار روز قیامت که یک لنگه پا من را نگه داشتند، شیطان که من را گردن نگرفت، بهانهی دیگری میآورم. میگویم خدایا رفیق بد من را منحرف کرد. میآورند، آدمهایی که دیگران را منحرف کردند. آن آدمها میگویند خدایا مگر تو به ما سیطره داده بودی؟ ما به او پیشنهاد کردیم، خودش پذیرفت. همین. ما الان باید جزا بشویم بابت پیشنهادی که دادی نه بابت انحراف او. انحراف او گردن خودش است. و قرآن تایید میکند این را که انحراف هر کس گردن خودش است. پیشنهاددهنده به اندازهی پیشنهادش مجازات میشود. نه این که کل انحراف من پای او باشد. این گرفتاری انسان است. نشانهاش چیست؟ نشانهاش این است، ماه رمضان شیاطین بستهاند. چرا من گناه میکنم؟ قدرت از شیطان در ماه رمضان گرفته شده. صریح فرمایش معصومان علیهم السلام است. چرا آدمها باز گناه میکنند ماه رمضان؟ هر چند کمتر. ولی بالاخره گناه میکنند. نفس فعال است. من اگر میخواهم بفهمم نفس من فعالتر است یا شیطان فعالتر است، خطاهایی که من کردم، نفس من در آن مقصرتر است یا شیطان در آن موثرتر است؟ ماه رمضان خودم را امتحان میکنم. آنجا میفهمم که تقصیر شیطان است یا تقصیر خودم است. این نشانهاش هست.
- پرسش مخاطب دربارهی تعریف شهوت.
+ پاسخ: اینجا فضای حرام است. دربارهی حلال نیست. {تدقیق لازم دارد. حوالی دقیقه ۲۱} منتها این مواردی که الان شما مثال زدید اینها خودش برای خودش دستورات خاص دارد. قبلا یک اشارهای کردم. در بحث ریاست خب اصلا نهی داریم، الا با تکلیف. یعنی اساسا میل به ریاست نشاندهندهی فساد قلب است. نه میل به اصلاح؛ نه. شما دوست داری میگویی که کاش که میشد کار همهی این مردم را راه انداخت. کاش که میتوانستم مثلا… این میل به اصلاح است، این هیچ؛ این خوب است. مرزش هم با میل به ریاست خیلی نزدیک و دقیق است. از یک جایی میشود میل به ریاست. میل به ریاست نشاندهندهی فساد قلب است. میگوید آقا تب نشاندهندهی وجود مثلا یک عفونت است. من مراجعهی به خودم میکنم. اگر ببینم که میل به این دارم که «اگر همهی اینها نیروهای من بودند …» این میشود میل به ریاست. این یعنی تب، این یعنی یک عفونتی اینجا وجود دارد. این را باید درمان کنم. میل به ریاست با میل اصلاح خیلی مرزشان به هم نزدیک است. به هم چسبیده است. میل به اصلاح یعنی این که من دوست دارم … [من فکر کنم اصلاح از مسیر ریاست میگذرد] آهان اینها میشود دیگر آن گرفتاری. شیطان میداند چه جوری من را فریب بدهد. در حدیث آمده که شما که اصحاب ما هستید مواظب باشید، مضمون را دارم عرض میکنم. شما که اصحاب ما هستید مواظب باشید، شیطان نمیآید به شما بگوید سرقت کنید، زنا کنید، چون میداند شما اهل اینها نیستید، پس چه کار میکند شیطان؟ شیطان میآید کارهایی که نزد ما اهل بیت اولویت ندارد را برای شما با اولویت جلوه میدهد. شیطان میآید مستحب را در چشم شما بالا میبرد که از واجب بمانید. خیلی شیطان زرنگ است. ببین شیطان خیلی تجربه دارد. من تجربهام چند سال است؟ اما این شیطان جنی، اقلا دوازده سیزده هزار سال تجربه با ما آدمها دارد. غیر از این که چند هزار سال هم قبلاش زنده بوده و زندگی کرده و نسلهای قبلی را روی کرهی زمین دیده. خیلی تجربه … و تجربه مهم است. تمام زیر و بم من و آباء و اجداد من را میداند. میداند کجای ژن من حتی یک نقطهی منفی وجود دارد که از این طریق میتواند روی من اثر بگذارد. لذا نمیآید به من بگوید مثلا تو بیا فلان کار خلاف را انجام بده. میگوید ببین، این کارِ خوب، راهاش از این طرف است. اینجوری من را در دام میاندازد. مثلا گاهی اوقات میگویند مدل رابینهودی من در این دام میافتم. بگذار از این پولدارها بدزدم بدهم به فقرا. اینجوری من در دام میافتم. لذا میفرماید خود این میل، هر وقت دیدید چنین میلی دارید، این بدانید نشانهی فساد قلب است. باز میفرماید میل به شهوت، این اشکال ندارد. اما میل به حرام، نشانهی فساد قلب است. اما میل به شهوت حلال، نه. یعنی کسی دوست داشته باشد، که از راه حلال تامین بشود. اقتصادی، جنسی هر چه. این اشکالی ندارد. ولی کسی میل به دزدی داشته باشد. این نشانهی فساد قلب است. این آن تب است. این را باید درمان کرد. این درمان نشود، میگیرد کل بدن را و بعد تثبیت بشود این عفونت در بدن، دیگر بیرون کردناش کار سختی است.
لذا حضرت راهکار ارائه میدهد، به که؟ به حاکم زیردستی که میخواهم بگذارم من امیرالمومنین، باید راهکار ارائه بدهم که آنجایی که عقلات کار میکند، نفسات را بشکن. چهجوری؟ قانع کن خودت را که خلاف نکنی. آنجایی که عقلات کار نمیکند، نزاع کن با نفس. سرزنشاش کن، کار تند انجام بده. خودمانی و قمیاش، فحش به او بده، یک چک به گوشاش بزن. این میشود راهکارش.
«فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» نفس شما، نه فقط آمر به سوء است. بلکه امّارهی به سوء است. آمر یعنی این که گاهی اوقات شما را امر به کار بد میکند. میشود آمر. ولی یک وقت است که همیشه امر به کار بد میکند. میشود امّارهی به سوء. آن نشانهی ماه رمضان که گفتم خیلی مهم است. ماه رمضان که شد، نگاه کنید ببینید شیطان بیشتر مقصر است یا من بیشتر مقصرم. آن وقت میفهمید که این «أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» یعنی چه. آیا نفس من آمر به سوء است؟ نه خیلی بیشتر از این حرفهاست. گاهی امر به کار بد میکند؟ نه در هر لحظه و آن امر به زشتی میکند. آن وقتی که من دارم نماز میخوانم امر به زشتی میکند. چه برسد به حالتهای دیگر.
- پرسش مخاطب دربارهی کنترل نفس.
+ پاسخ: نه، در اختیار من است. امیرالمومنین علیه السلام میفرماید من نفس خودم را میراندم. یعنی دیگر شما فکر کنید که در من علی میل به گناه وجود دارد؟ نه. اصلا میل به گناه وجود ندارد. این اینطور خلق شده تا اختیار شکل بگیرد. وگرنه که اختیار معنا ندارد. من همه چیزم خوب و … این دیگر اختیار معنا ندارد. در همین حالتی که من اینجا نشستهام دارم نهجالبلاغه میخوانم، به من امر میکند که مثلا میگوید، -مثلا دارم میگویمها- اگر تو اینجوری ژست بگیری، باکلاستر است. یعنی وقتی مراجعهی به خودمان میکنیم، میبینیم در همان لحظهای که من دارم نماز میخوانم، در همان لحظهای که من دارم حدیث میگویم، در همان لحظهای که من دارم نهجالبلاغه میگویم، در تک تک اعمال من هی ورود میکند، هی اینجوری بنشین، اینجوری نگاه کن، اینجوری دستت را تکان بده، اینجوری … الا این که من این را یا بکشم، به فرمایش امیرالمومنین من نفس خودم را میراندم، الا این که من این را بکشم، یا اینکه من این را آنچنان ضعیف کنم که قدرت بر خواستن نداشته باشد، الا با کمک شیطان. قدر بر خواستن نداشته باشد الا با کمک شیطان. راه حضرت میفرماید در خطبهی متقین حضرت چند راه بیان میکند برای کشتن نفس. حالا من یکیاش را عرض میکنم. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله انصاری شیرازی، ایشان میفرمود که «دلتان پرتقال میخواهد، میروید سر یخچال، سیب بردارید. پرتقال را بگذارید دو سه ساعت بعدش بخورید». حالا شما مثال را عوض کنید. در خطبهی متقین، امیرالمومنین علیه السلام میفرماید که در حلالها افسار نفس را به دست بگیرید، که در حرامها نتواند افسار را از دستتان بگیرد. بعدا من فهمیدم که عجب، آن راهکاری که مرحوم آیت الله انصاری شیرازی میداد، برگرفتهی از این بود. آقا من سیب بخورم یا پرتقال حلال است. حضرت فرمود در حلال افسارش را به دست بگیر. تو میگویی پرتقال، من میگویم سیب. آنی که من میگویم! تمام شد! اینجوری افسارش در دست من است، در حرام قدرتاش کم میشود.
- پرسش مخاطب دربارهی قدرت مقابل نفس.
+ پاسخ: فطرت است، عقل است، قلب که در آن عوامل کشانندهی به سمت نیکی، بیش از عوامل کشانندهی به سمت بدی است اما هر دو تا در آن وجود دارد، اما این بیشتر است. -اینجا نمیشود وارد این بحث شد چون طولانی میشود و باید وارد بحث- عقل و ذهن و حافظه و قلب و اینها، هشت تا مفهوم است.
«فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» همیشه امر به سوء میکند، یعنی هیچ راهکاری وجود ندارد؟ چرا «إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ». این شد راهکارش. آهان، پس من نباید بترسم که آقا خب این نفس همیشه میخواهد امر به بدی بکند خب بالاخره من میافتم دیگر. نه! «إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ» خدا چهجوری رحم میکند؟ من عقلام تقویت بشود. کاری کنم که عقل خودم را تقویت کنم. خدا چهجوری رحم میکند؟ کاری کنم که قلب من بخش خوباش تقویت بشود. چون عقل به تنهایی نمیتواند، احساسات محلاش قلب است. عقل به تنهایی نمیتواند انسان را خوشبخت کند. باید عواطف باشد. یک جایی عقل نمیکشد. قدرتاش را ندارد. جای عواطف قلب است. من این قلب را اگر بخش خوباش را تقویت کردم، با چه؟ با همین چیزهایی که مثل حالا مثلا، میگوییم آقا شور حسینی، این تقویت قلب است. آقا این شور حسینی باید با شعور همراه شود، خب بله، حالا اگر همراه نشد چه؟ ضرر دارد؟ نه، موجب تقویت قلب است. یعنی خودش به تنهایی خوب است. اما اگر متصل به شعور بشود، عالی است. ولی خودش به تنهایی خوب است. چون ابزار هدایت انسان فقط عقل نیست، قلب هم هست. لذا یک کسی اگر در عقل ناقص است. قلب خودش را تقویت کند. چرا ناقص است؟ نتوانسته تقویت کند عقل خودش را، اصلا دلیلاش ژنی است، معنیاش این نیست که عقل ندارد که، حداقلها را خداوند متعال به او هم داده. به همه داده. حالا به هر دلیلی در محیطی واقع نشد که عقلاش تقویت بشود، هر چه، قلب را تقویت کند. یک کسی از حیث قلبی ناقص است، در محیطی تربیت نشد که عاطفه وجود داشته باشد. در محیطی تربیت نشد که … اصلا نوع کارش یک جوری است که [نشد. خب] عقل را تقویت کند. این دو ابزار با هم هدایت میکند. «إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ» خداوند متعال چهطور رحم میکند؟ زمینهای را برای من فراهم میکند، من بتوانم عقل خودم را تقویت کنم. زمینهای را برای من فراهم میکند، من بتوانم عواطف مثبت خودم را تقویت کنم. این که میفرماید اصرار و استمرار بر گریهی بر سیدالشهدا داشته باشید، چه بسا دیدید این را، پیش آمده برای شما اینجوری که انسان با این اصرار و استمرار به جایی میرسد که وقتی نام مبارک ابی عبدالله علیه السلام جاری میشود قلب میلرزد. این قلب معلوم میشود که آهان اینجا رسیده به یک جای قابل اعتماد. این الان از این جهت به یک جای قابل اعتماد رسید. این را باید حفظاش کرد آن وقت و باز تقویتاش کرد. ولی این دیگر الان یک مستوای قابل اعتماد است. یک مرحله و پلهی قابل اعتماد است. یعنی چه قابل اعتماد است؟ یعنی اگر قلب به اینجا رسید، این قلب در سختترین شرایط آن ارتباط را میتواند برقرار بکند. قرآن کریم میفرماید «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» اگر قلب سالم برای من آوردید، میفرستمتان بهشت. قلبی که میل به ریاست دارد، عرض کردم سالم نیست. مریض است. قلبی که میل به تامین دارد، سالم است، مشکلی ندارد، اما قلبی که میل به گناه دارد، سالم نیست. این مریض است. تامین غیر از گناه است. آن وقت این قلبی که میل به گناه دارد نمیتواند ذیل این آیه قرار بگیرد. آن وقت این قلب را چه کارش میکنند در برزخ؟ این قلب را در برزخ کارش دارند. تا حالا سالم بشود و اینها یک خرده به راه راست آنجا هدایتاش میکنند بعدا حالا ممکن است که بهشتی بشود. منتها این هدایتاش به راه راست ممکن است که هزاران سال طول بکشد. حالا این قلب میآید چنان در ارتباط عاطفی با سیدالشهدا علیه السلام تقویت میشود، که شنیدن این نام یک دفعه موجب لرزش قلب میشود. اسم حضرت میآید میبینی که قلب دستهایش را برد بالا. اینجا در این نقطه قلب به پلهی قابل اعتماد رسیده. و این پله قطعا موقع مرگ و بعد از مرگ به انسان کمک میکند. این دیگر قطعی است. آقا یعنی من آنجا اصلا به یاد ابی عبدالله علیه السلام میافتم؟ اگر به این نقطه رسیدید، حتما میافتید. ولی اگر به این نقطه نرسیدید، نه. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله نجفی قمی. خب ما کسانی که اسم سیدالشهدا بیاید مثلا دلشان بلرزد زیاد دیدیم، اما کسانی که مثلا نام رسول الله صلی الله علیه و آله بیاید دلشان بلرزد خب این دیگر خیلی نوبر است دیگر! مرحوم آیت الله نجفی قمی، ایشان اسم هر کدام از اهل بیت، چه خودش میآورد، چه دیگران میآوردند، در این سالهای آخر عمر، من دههی آخر عمر ایشان را دیدم، قبل از آن را ندیدم. ولی بچههایش میگفتند که قبلا اینجوری نبود. معلوم میشود که تا این آخر در حال رشد بوده. ایشان اسم رسول الله صلی الله علیه و آله را میآورد، میخواست مثلا صحبت کند برای ما، میگفت پیامبر، اصلا دیگر نمیتوانست ادامه بدهد و میرفت دوباره حالا تا برگردد به حال عادی، دوباره اسم هر کدام از ائمه علیهم السلام را که میآورد اینجوری بود. خب این آدم به کجا رسیده؟ به آنجایی رسیده که قطعا میتواند بگوید که من موقع مرگ، بعد از مرگ در هر حالتی به یاد اهل بیت میافتم، و به یاد همهی اهل بیت هم میافتم. یک کسی نه، فقط به یاد فاطمهی زهرا سلام الله علیها میافتد، به یاد امام حسین علیه السلام میافتد، اما ایشان آن رابطه را، آن رابطهی قلبی را چنان تقویت کرده که مرحوم آیت الله نجفی قمی ایشان پسر مرحوم آیت الله آشیخ علی زاهد قمی بود. که ایشان شاگرد و در واقع وصی مرحوم ملا حسینقلی همدانی بود. و همحجرهای آیت الله بهجت بود ایشان.
بله این مهم است. این «إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ» پس میشود استثناءش و این استثنا شدنی است، نشدنی نیست. چهجوری خدا رحم میکند؟ خب زمینهی ارتباط قلبی با سیدالشهدا را خدا برای ما فراهم کرده است. این میشود رحم خدا. زمینهی ارتباط با امام رضا علیهالسلام را خدا برای ما فراهم کرده است. خب این میشود رحم خدا. خب من باید از این زمینه استفاده بکنم دیگر. این دیگر به عهدهی خودم است دیگر. قلب را تقویت بکنم. خیلی خوب. تا همین جا باشد.
ان شا الله خدا کمککان بکند که در مسیر امیرالمومنین علیهالسلام حرکت کنیم. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد. خدایا همهی ما را علوی زنده بدار و علوی بمیران. خدایا دنیا و آخرت ما را به برکت امیرالمومنین علیه السلام آباد کن. خدایا فرزندان ما را نسل ما را نسل پیرو امیرالمومنین علیه السلام قرار بده. خدایا مردم ما را پیروی امیرالمومنین علیه السلام قرار بده. خدایا مسئولان ما را پیرو امیرالمومنین علیه السلام قرار بده. خدایا قلب ما را، بین قلب ما با روح مطهر امیرالمومنین علیه السلام پیوند قوی برقرار بگردان. خدایا همهی آن کسانی که ما را با نام مقدس امیرالمومنین علیه السلام آشنا کردند و جایشان در این دنیا خالی است، اموالمان ذوی الحقوقمان، اجداد و جداتمان، علمای گذشته، همهی آن کسانی که زمینهی بردن نام امیرالمومنین علیه السلام را برای ما فراهم کردند، شهدای ما، امام، همهشان را امشب مهمان سفرهی امیرالمومنین علیه السلام بگردان. خدایا همهی آن کسانی که به امیرالمومنین علیه السلام خدمت میکنند. در هر لباسی، هر جایی به هر شکلی با هر عنوانی، خاصه مقام معظم رهبری، خدایا همهشان را مورد تایید و هدایت و عنایت امام زمان علیه السلام قرار بده. امام زمان علیه السلام را از این جلسهی ما راضی بگردان. ما را پیروی راه فرزندان امیرالمومنین علیه السلام، پیروی راه سیدالشهدا علیه السلام قرار بده. این محرم را زمینهی رشد ما و نزدیک شدن ما به سیدالشهدا علیه السلام قرار بده. زیارت سیدالشهدا علیه السلام را و سایر عتبات را به همین زودی و حرمین شریفین را به همین زودی نصیب ما بفرما. سلامتی امام زمان علیه السلام و تعجیل در فرجشان صلوات بفرستید.
- پرسش مخاطب دربارهی عقل.
+ پاسخ: باید وارد آن توضیح و تفسیر بشوم، عیب ندارد خلاصهاش را میگویم. بعد طبیعتا باقی میماند حرفهایی، آن را مثلا بگذارید یک وقتی، مثلا تعیین بکنید من مفصلاش را بگویم. ما یک ذهن داریم. ذهن محل نگهداری اطلاعات است. در روایات به آن ذهن گفته شده. الان ممکن است به آن بگویند مغز، مثلا آن قطعهای که در سر وجود دارد. هر چه. ذهن محل نگهداری اطلاعات است. یک عقل داریم، عقل یک قوهی تحلیل بهاضافهی پایبندی است. لذا به فرمایش اهل بیت علیهم السلام، عقل قوهی فهمنده و پایبندکننده است. به همین خاطر قرآن کریم به کسانی که میفهمند اما عمل نمیکنند، میفرماید «اَفَلا تَعقِلونَ»؟ عه آقا اینها فهمیدند، عمل نکردند، خب چون عمل نکردند میگویم «اَفَلا تَعقِلونَ» دیگر. عقل آن قوهای است که هم میفهمد هم پایبند میکند انسان را به آن فهم. یعنی میکشاند انسان را به سمت آن فهم. آن وقت با چه میفهمد عقل؟ عقل دو ورودی دارد. یک ورودیهای پیشینی دارد، یک ورودیهای پسینی دارد. ورودیهای پیشینی عقل، فطرت است. چیزهایی در اختیار ماست که با حواس نفهمیدهایم. با حواس به آنها نرسیدهایم. اینها اطلاعات پیشینی است که به شکل مثلا شما چه میگویید، پیشفرض -یا تنظیمات کارخانه- در این نرمافزار قرار دادهاند. یک اطلاعات پیشینی دارد، یک اطلاعات پسینی دارد. این اطلاعات پسینی کجا جمع میشود؟ اطلاعات پسینی در ذهن جمع میشود. اطلاعات پیشینی در فطرت جمع میشود. اطلاعات پسینی در ذهن جمع میشود. اطلاعات پسینی چیست؟ حواس؛ فقط حواس. این دو تا ورودیهای عقلاند. عقل اینها را کنار هم میگذارد، راهکار عقل تحلیل چیست؟ فقط مشابهسازی. تنها راهکار عقل برای تحلیل مشابهسازی است. من این آقا را میبینم، میبینم که مثلا موهای سفید و سیاه دارد. ایشان با من یک برخورد خوب میکند، من خوشم میآید از ایشان. نفر بعدی را که ببینم موهای سفید و سیاه دارد خوشم میآید. در نگاه اول از او خوشم میآید الا این که یک چیز بد از او ببینم. چرا؟ عقل فوری تحلیل کرد. مشابهسازی کرد. البته عقل قدرت مشابهسازی تخیلی هم دارد. یک مرغ میبیند، میگوید خب حالا اگر این سیتا باشد چه میشود؟ میشود سیمرغ. دوغ را دید گفت حالا اگر این دریا همهاش دوغ بشود چه میشود؟ قدرت مشابهسازی تخیلی هم دارد اما به هر حال راهکار تحلیل عقل فقط مشابهسازی است. قلب چیست؟ قلب محل عواطف است و محل فطرت است. برای همین عرض کردم که عواملی که در قلب قرار داده شده، کشندهی به سمت خوبی بیش از کشندهی به سمت بدی است. نفس کجاست؟ نفس هم جایش اینجاست [{قلب آیا؟}]. لذا در حالت شهوت میبینید اینجا [سر] تعطیل شد، اصلا انگار اینجایی [سری] وجود ندارد. اما میبینید اینجا [{قلب آیا؟}] یک خبرهایی هست. فطرت، عواطف و نفس اینجا [قلب] بار میشود. لذا همانقدری که تاکید بر عقل در احادیث اهل بیت علیهم السلام وجود دارد، تاکید بر قلب هم وجود دارد. قلب مستقل است. قلب با عقل ارتباط دارد ولی خودش فرمان میدهد. خودش برای خودش تحریک میکند، بازمیدارد، میبینید عقلتان میگوید این کار خوبی نیست، قلب میکشد، عقلتان میگوید این کار خوبی است، قلب نمیکشد. میگویید ببین میدانم این کار درست است ها، ولی دلم نمیخواهد انجام بدهم. قلب را با خود قلب عنوان میکنند. لذا میفرماید «إِلاّٰ مَنْ أَتَى اللّٰهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» اما افعال قلب را قرآن میشمرد. «تَمِیلُواْ مَیْلاً عَظِیماً» میل برای قلب است. برای عقل نیست. «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» رضایت مال قلب است. آیهی آخر سورهی بینه چیست؟ «ذٰلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ» خشیت مال قلب است. آن وقت ارتباط قلب و عقل برقرار است با هم. اینها با هم یک ارتباطاتی دارند. چهطور؟ عقل میتواند یک چیزهایی به قلب بدهد. قلب خشیتاش تقویت بشود. اما آیا قلب هم میتواند چیزی به عقل بدهد یا نه؟ نه. قلب چیزی به عقل نمیتواند بدهد. چرا؟ چون عقل گفتم ورودیهایش فطرت است و حواس. فطرت جایش کجا بود؟ قلب. فطرت را به عقل میدهد. اما ورودی جدید، نه ورودی جدید نمیتواند بدهد. چرا؟ چون ورودی جدیدش عواطف است. عقل اصلا متاثر از عواطف نمیشود. اصلا کاری ندارد به آن. اما از ورودیهای فطرت که جایگاهش اینجاست، استفاده میکند. این ارتباطی است که بین عقل و قلب وجود دارد، آن وقت او [عقل] میفهمد، تحلیل میکند، پایبند میکند، این [قلب] نمیفهمد، میکشد. لذاست که در روایات ما اهل بیت علیهم السلام تاکید میکنند این کشیدنهایتان را هم در مسیر درست قرار بدهید. این شورتان را هم در مسیر درست قرار بدهید. انشان بدون شور ما نداریم اصلا. منتها یکی شورش میافتد مثلا در مسیر شهوت، یکی شورش میافتد در مسیر سیدالشهدا علیه السلام. آن وقت کشیدنهایش میشود به این سمت. تا رهایش میکنی زیارت است. تا رهایش میکنی در خانهی یک فقیر است. دنبال کار خیر است. این که تاکید میکند مثلا روی رفیق، روی محیط، روی نمیدانم، نماز را میگذارد ۵ وعده، هی این ارتباط برقرار بشود. و جالب اینجاست در روایات ما نماز را ارتباط قلب با پروردگار میداند، نه عقل. ارتباط قلب با پروردگار. قرآن را هم ارتباط قلب میداند هم ارتباط عقل میداند. ولی نماز را ارتباط قلب میداند. آن وقت این ارتباط قلب را ۵ بار توزیعاش میکند. حالا ما الان روشمان این است که ۳ بار نماز میخوانیم. اشتباه است. اشکال ندارد ولی روش اهل بیت علیهم السلام این نبوده. ۵ بار بوده، توزیع میشده که هی این ارتباط برقرار بشود. یا تاکید بر خیلی از اعمال مثل زیارت. مثل گریه بر مصیبت اهل بیت علیهم السلام. حالا شما مینشینید مثلا میگویید که خب آقا عقلا من یک ساعت اینجا بنشینم یک ساعت کار کنم اینقدر میشود اینجوری، آنقدر میشود آنطوری. ولی قلب اینجا یک ورودیهای فطری هم میدهد به عقل، میگوید آقای قلب آن حساب و کتابهایت درست، اما تو که میدانی یک آیندهای هم هست. آن آینده را حواست هست در تحلیل؟ عقل میگوید آهان بله حواسم هست. اینجا قلب به خاطر آن ورودیهای فطری که به عقل داد، عقل توانست درست تحلیل بکند، میگوید خیلی خوب، آقا برو، صرفا عقل نمیکشد، قلب هم میکشد. میگوید برو. چون یک آیندهای هم وجود دارد. یک سرمایهگذاری باید بکنم من. اینها یک ارتباط اینجوری بینشان برقرار میشود. کبد و معده روی قلب خیلی اثرگذار هستند.
- پرسش مخاطب: رابطهی این مطالب و مغز میانی و مغز خزندگانی چیست؟ و آیا واقعا جایگاه این کششها به صورت فیزیکی خود قلب است یا مثلا مغز خزندگانی ماست؟
+ پاسخ: بله دقیقا خود قلب است. منتها اینها که میگویید قابل تطبیق است. مثلا شما بگویید جای حافظهی کوتاه مدت این طرف است، حافظهی بلند مدت آن طرف است، خب اینها همه میشود ذهن. آن وقت برای همهی اینها هم راهکار بیان شده توسط اهل بیت. برای تقویت همهی اینها راهکار بیان شده. یا آن چیزهایی که موجب تضعیف اینها میشود هم بیان شده. مثلا آن حدیثی که من همیشه تکرار میکنم، شاید اینجا هم چند بار گفتم که امام صادق علیه السلام میفرمایند با هر گناه، با هر گناه پردهای بر عقل انداخته میشود که با توبه هم آن پرده برداشته نمیشود. هر گناه موجب میشود که یکی از آن ورودیهای پیشینی فطری، از بین نمیرود اما غیرقابلبهرهبرداری میشود. آقا من توبه کردم. آن [اثر] از بین نمیرود. توبه پاککن است. شما با پاک کن وقتی پاک کردی مداد را، جایش میماند هرکاری بکنی. توبه که اصل نمیشود که. این کاغذ اصلی، کاغذ اصلی بوده. خراباش کردی دیگر، حالا هی پاکاش میکنی، عیب ندارد. عیب ندارد، ولی فکر نکنیم توبه میشود همان. توبه همان نمیشود. عادلانه هم نیست که توبه بشود همان. یک کسی یک عمر زحمت کشیده آقای حر بیاید بزند توی صف، آقا من هم با اینها. خیلی خوب، بیا ولی خیلی فرق میکند جایگاهات. اینجوری نیست. ما یک مقداری رفتیم به سمت مدل مسیحی. یعنی هی میآییم به جای انذار، تبشیر میکنیم. هی میگوییم ببین خدا میبخشد. در حالی که وقتی که به سراغ قرآن میرویم، میبینیم انذارهای قرآن، دست کم دو برابر تبشیرها است؟ به قول مقام معظم رهبری در سخنرانی چند سال پیش دیدار با مبلغان قبل محرم، یک تعبیری ایشان داشتند، جالب بود، که همینطور هم هست. ایشان میفرمودند که آقا اینقدر نروید از بهشت برای مردم بگویید، به سیرهی خود قرآن عمل کنید. به سیرهی اهل بیت عمل کنید. قرآن بسیار بیشتر از آنکه از بهشت حرف میزند، از جهنم حرف زده. و بعد یک چیز دیگری ایشان میفرمود که آیات بشارت، فقط برای مومنین است، ولی آیات انذار عمومی است. آیات انذار عمومی است. ما دقیقا برعکس عمل میکنیم. به فساق که برسیم شروع میکنیم به تبشیر. در حالی که اینجوری نیست. قرآن مدلاش این نیست.
- پرسش مخاطب دربارهی علت بیشتر بودن انذار.
+ پاسخ: آدمها همینطوری خودخواه هستند. یعنی همینجوریاش ماها خطاهای خودمان را نادیده میگیریم. یعنی به قدر کافی خودمان برای خودمان نوشابه باز میکنیم. دیگر نیازی به این نیست که خدا بیاید نوشابه برای ما باز کند. آنهایی که نوشابه نمیخورند، یعنی مومنینی که دائم در حال سرزنش نفساند، که در خطبهی متقین امیرالمومنین علیه السلام میفرماید مومن دائم در حال سرزنش خودش است، آن مومنی که دائما در حال سرزنش خودش است، گاهی خدا میآید یک دستی روی سرش میکشد، میگوید که هستم، هوایت را دارم.
کار خیر را در همان مسیری انجام بدهید که خداوند متعال فرموده به اضافهی نیت خیر. نه آن جوری که دلم خواست. ببینید، فقیر میآید سراغ شما، این یک چیزی است که من چند سال پیش برایش یک آماری دیده بودم. از این آمارهای رسمی هم بود، که زنهایی که گدایی میکنند، درآمدشان از مردهایی که گدایی میکنند بیشتر است. معنیاش چیست؟ آن پولی که دارد داده میشود، دل در آن نقش داشته. چرا؟ چون آدم دلش برای زن بیش از مرد میسوزد. شما در رانندگی زن میبینی میخواهد بپیچد راه به او میدهی، میرود. مرد ببینی، میگویی این میخواهد برود؟ خودم میروم! اما قرآن کریم به ما قاعده داده. اگر در آن قاعده حرکت بکنیم این مشکلات پیش نمیآید. ببینید من فقیر میآید سراغم، چون دلم میسوزد پول میدهم. محو شد رفت. چرا؟ چون شما پول دادی برای این که دل خودت را راضی کنی. خب دلت راضی شد، از من خدا چه میخواهی؟ اما قرآن کریم به ما قاعده داده. «فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ. لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ.» هر پولی که به من رسید، در آن یک حق معلوم وجود دارد، حالا الان این طرف «حَقٌّ مَعْلُومٌ» نه «حَقٌّ». یعنی مقدار مشخص. برای که؟ «لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ.» جالب است. این را فکر میکنم یک بار قبلا گفتم. هر کسی درخواست کرد، یک چیزی به او بدهید. قرآن میفرماید «لِلسَّائِلِ». نمیدانم محروم است یا نه. نمیدانم فقیر است یا نه. گدا است. در زبان فارسی گدا یعنی سائل. آنی که درخواست میکند ممکن است فقیر هم باشد ممکن است هم نباشد. این که حکومت یک وظیفهی دیگری دارد، باید بیاید چه کار بکند و چه کار نکند، تفکیک بکند و غیره، آن یک چیز دیگر است. قرآن به من میفرماید که ببین، حکومت وظیفهاش را انجام میدهد، نمیدهد، تو خودت را بیچاره نکن پای حکومت. تو این کاری که من به تو میگویم را انجام بده. هر کسی که درخواست کرد یک چیزی بده ولو کم. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله بهجت، پول خرد همیشه در جیباش بود. ده تومنی و پنج تومنی همیشه در جیباش بود. بعد دیگر خیلی زیاد شده بود، فکر کنم شده بود ۲۵ تومنی، ۵۰ تومنی شاید کم بود. خب آقای بهجت سال ۸۸-۸۹ فوت کردند. آن سال ۵۰ تومن چیزی نمیشد. ولی خب این پول خردهها در یک جیباش بود برای سائل بود. اما پول اسکناس هم در این جیب داشت للمحروم. آنهایی که میدانست یا تشخیص میداد یا میشناخت، از این جیب از آن اسکناسها میداد. «مَعْلُومٌ» اش چیست؟ شما خمس داری، شما زکات داری، شما زکات فطره داری، شما کفاره داری، شما رد مظالم داری. همهی اینها میشود «لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ». جایگاه استفادهاش هم مشخص است. یک کسی همهی اینها را پرداخت کرد. میرویم سراغ مستحباتاش آن وقت. مستحبات معلوم چیست؟ صدقهی صبح، صدقهی شب. صدقهی صبح و صدقهی شب به که میرسد؟ به محروم میرسد. صدقهی تعیین نشده، اما مقدارش معلوم است. کلا سائل بیاید سراغ من هزاری میدهم، لذا صبح که میخواهم از خانه بیایم بیرون، برای من مهم است که ۱۰ تا دانه هزاری در جیبم باشد و این هزاری را به راننده تاکسی نمیدهم، حتی اگر گفت پول خرد داری میگویم نه. نه یعنی چه؟ یعنی برای شما ندارم، این ده تا برای یک کار دیگر است برای یک چیز دیگر است. من اگر به شما بدهم این را، سائل که میآید یا باید ضرر کنم، چرا چون معلوم من هزاری است. یا این که خب نباید به او بدهم، باید بگویم ندارم. یک بار، یک بار حضرت موسی علیه السلام، یک سائل را رد کرد، به واقعیت این که پولی در جیباش نبود، چیزی همراهاش نبود. مجازات شد. عه آقا حضرت موسی خمس و زکاتاش را نداد؟ چرا واجباتاش را انجام داده بود، ولی ببینید، هر کدام از اینها دوباره یک آثاری دارد دیگر. رد کردن اینها دوباره خودش یک آثاری دارد. یک بار هم گفت خدا این بیخودی دارد گدایی میکند، من میدانم که این دارد، فرمود به تو ربطی ندارد که دارد یا ندارد. من گفتم بندهی من نباید پیش تو ذلیل بشود. وقتی بندهی من آمد پیش تو از تو درخواستی کرد تو به او ندادی یعنی ذلیلاش کردی. تو حق نداشتی بندهی من را ذلیل کنی. حالا مجازاتات میکنم. اینجوری است.
- نظر مخاطب دربارهی کم بودن رقم مورد اشاره.
+ پاسخ: من مثال زدم هزاری را. وقتی شما میدانید محروم است خب پول بیشتری میدهید. ببینید این هزاری که گفتم مثال زدم برای چه؟ برای سائل، یعنی که؟ یعنی گدا. یعنی کسی که من نمیدانم محروم هست یا نه. اگر میدانم محروم است، خب طبیعتا بیشتر به او میدهم. در حد توانم بیشتر به او میدهم. ولی نمیدانم این محروم است یا نه. یک چیزی به او میدهم که فقط ذلیل نشود. که عبد خدا را من ذلیل نکرده باشم. مخلوق خداست. ذلیلاش نکرده باشم. همین حرف در مورد حیوان هم هست. حالا بحث طولانی میشود وگرنه در مورد حیوان هم هست همین بحث. این که مثلا میگویند آقا به سگهای ولگرد غذا ندهید و فلان، این حرف نادرستی است. یعنی آقا [غذا بدهید] چه میشود، ما اصلا کاری با این جنبش و منبش و با این امور مسخره من کاری ندارم که آقا چون این جنبش مال اصلاحطلبهاست پس باید زد، چون آن مال اصولگراهاست باید زد. اینها را که ما کاری نداریم اصلا. حیوان موجود است. این موجودی که الان هست، اگر نیاز داشت و از تو درخواست کرد، دیدید، سگ دنبال آدم راه میافتد، این را باید بهش بدهند. نه آقا بگذار از گرسنگی بمیرد. نه، اگر قرار نیست زنده بماند، راهش چیز دیگر است. راهش این است یک بار بکشیاش خیالش را راحت کنی، نه این که زجرکشاش کنی. تو حق زجرکش کردن حیوان را نداری. این الان بالاخره به وجود آمده. میخواهی بکشیاش، از راه دیگری این را بکش، عیب ندارد. چرا؟ چون میشود موجود مزاحم که اذیت میکند. کشتن موجودی که اذیت میکند، حیوانی که اذیت میکند، اشکالی ندارد. بکشاش، اما یک جوری بکش که زجرکش نشود. بگذار از گرسنگی بمیرد؟ یعنی چه؟ یعنی اینها به خاطر چیست؟ این حرفها این تبلیغات رسانهای، اینها به خاطر این است که امیرالمومنین علیه السلام هم فرمود «اَلْفِقْهَ ثُمَّ اَلْمَتْجَرَ» ما به این عمل نکردیم. امیرالمومنین علیه السلام فرمود اول حکم شرعی را یاد بگیرید، بعد بروید سراغ کاسبی، بعد بروید سراغ کار. آن آقایی که آنجا نشسته در رسانه، این را عمل نکرده. لذا نگاه میکند، میگوید که خب جناح مقابل من اینها دارند به سگهای ولگرد غذا میدهند، یک کمپینی درست کردهاند برای کمک به [حیوانات ولگرد]. من باید با اینها مقابله کنم! هر چه تحلیل کسی دارد بیاورد علیه سگ ولگرد من میزنم. یعنی چه؟ آقا ببین حکم خدا چیست. عیب ندارد تو بیا بگو سگهای ولگرد را جمع بکنید. آن موقع در این مجتمع شهید صدوقی گربه خیلی بود. گربه خیلی بود، یعنی دیگر واقعا در همهی حجرهها همیشه دو تا نشسته بودند و منتظر. گربهها هم که دیدهاید لوساند. آدم هم دلش میسوزد به حالشان. انقدر خودشان را میمالند به آدم که دیگر مجبور میشوی. دیدند چارهای نیست دیگر. یک روزی جمع شدیم و هفت هشت ده تا از این گونیهای بزرگ خلاصه این گربهها را همه را کردیم در این گونی و بردیم خب کوه دوبرادران خیلی دور بود دیگر. مثل الان نیست الان از روی کوه دو برادران رد میشوی. خیلی دور بود. بردیم پشت کوه دو برادران که میشود آن زاویهی کوه دوبرادران و کوه شاخ روباه. که دیگر شاخ روباه اصلا الان وجود ندارد دیگر. اصلا قشنگ جاده از کنار… بردیم آن پشت ولشان کردیم. یکی دوتایشان برگشتند. و ما همیشه این برایمان سوال بود، چطور بقیه برنگشتند، این دو تا چهجوری برگشتند؟ چه جوری بوده نمیدانم ولی بالاخره یک چیزی بوده که اینها برگشتهاند. شاید دویست سیصد تا گربه بردیم آنجا. خیلی بود. بله خیلی بود. یعنی یک روز جمعه چهل پنجاه تا طلبه، بگیر این گربهها را یکی یکی بکن در گونی، این گربههای بیچاره هم همه دستی بودند و در نمیرفتند، اعتماد داشتند، من هنوز وجداندرد دارم بابت آن روز. ولی خب چارهای نبود دیگر. اینها اعتماد هم میکردند، میآمدند میکردیمشان در گونی بیچارهها را. حالا امیدوار بودیم که آنجا بالاخره موشی چیزی پیدا کنند، ما هیچ راه دیگری به عقلمان نمیرسید. اینها در هر چیزی اگر مراجعه بکنید به دستور شرع، نه دیگر این مشکلات سلیقهای برایمان پیش میآید، نه دیگر حق الناس، حق الله، حق الحیوان، حق الطبیعه، این حق الحیوان را ما اصلا بهش نپرداختهایم. ما یک چیزی داریم به عنوان حق الحیوان، تمام این حیواناتی که ما بهشان ظلم کردهایم، قیامت جلوی ما را میگیرند. ما همیشه میگوییم، حق الله، حق الناس. حق الحیوان چه؟ اینها همه جلوی ما را میگیرند. مورچهای بوده در خیابان، کشتهای. این جلوی من را میگیرند. مورچهای بوده در خانه، کشتهای، نه. میرود در غذا. بکشاش. ولی مورچهای بوده در خیابان، برای چه کشتهای؟ در طبیعت نشستهای، آخر این طبیعت محل زندگی اوست. آن مورچه را کشتی آنجا، بچهها بیایید این مورچهها را بکشیم! برای چه؟ خب اینها همه جلوی من را میگیرند. آن وقت کسی انجام داده، آقا من نمیدانستم، خب نمیدانستی که نمیدانستی، حق الله نیست که خدا بگوید من میبخشم. حق الحیوان است، آن حیوان نمیبخشد. چه کار کنیم؟ کفاره دارد هر کدام از اینها. یعنی از کشتن مورچه کفاره برایش شمردهاند تا کشتن شتر، فیل. به فقیر میدهند [این کفاره را]. برای مورد به موردش آن وقت کفاره شمردهاند. اینجوری است. آن وقت ما این مجموعهی دستورات این مجموعهی راهکارها را میگذاریم کنار، شروع میکنیم مثلا بحث جناحی کردن که آقا آن جناح میگوید سگ فلان، این جناح میگوید گربه نمیدانم فلان. آخر این چه بحثی است آخر؟ این چه دعوایی است آخر؟ آدم نمیفهمد. خب بابا بروید نگاه کنید ببینید که قرآن و اهل بیت چه فرمودهاند، همان را عمل کنید.