جلسه پنجم: شناخت از حوزهی مدیریت، توجه به قضاوت نیکان، پاسخ به برداشتهای غلط و اظهار علاقه به نیکیها
ضروریست مدیر حوزهی مدیریت و مسئولیتش را بشناسد و به حرفها و قضاوتهای افراد نیکوکردار اهمیت بدهد. اگر این افراد در مورد او داوری منفی داشته باشند، مدیر باید در کار خودش شک کند! اگر هم شبهه و شایعهای در موردش ساخته شده، باید ذهن مردم را روشن کند. تنها دارایی ماندگار انسان، کارهای نیک اوست. مدیر باید علاقهاش به کارهای نیک را آشکارا بیان کند.
▶️ فایل صوتی 01:08:00بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه پنجم نامه ۵۳ نهج البلاغه
- تاریخ برگزاری: ۲۳ مرداد ۱۴۰۱
- محل برگزاری: علوم همکف
- استاد: محمدمهدی احسانیفر
موضوع
«ثُمَّ اعْلَمْ يَا مَالِكُ أَنِّي قَدْ وَجَّهْتُكَ إِلَى بِلَادٍ قَدْ جَرَتْ عَلَيْهَا دُوَلٌ قَبْلَكَ مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ وَ أَنَّ النَّاسَ يَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِكَ فِي مِثْلِ مَا كُنْتَ تَنْظُرُ فِيهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاةِ قَبْلَكَ وَ يَقُولُونَ فِيكَ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِيهِمْ وَ إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ فَلْيَكُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَيْكَ ذَخِيرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ»
قواعد
- حاکم یا مدیر، باید نسبت به جایی که مسئولیت مدیریتش به عهدهی اوست «شناخت» داشته باشد.
- مردم هر حاکمی اینطور تحلیل میکنند: خوبی ببینند، ستایش میکنند و بدی ببینند، نکوهش.
- آدمها وقتی حرفی را میزنند و به آن مصرّند، خداوند متعال زمینهی اجرایش را به ایشان میدهد. منتها شرایطی دارد وقوعاش. بعد آن وقت اگر اجرا نکنند، مشمول دو توبیخ الهی میشوند. یک به خاطر عدم اجرا، یکی به خاطر سوء ظن داشتن و ادعای چیزی که قابل اجرا نبوده.
- اگر میبینی مومنان نسبت به تو تحلیل درست ندارند و تو را خوب قضاوت نمیکنند، شک کن به خودت. ملاک تحلیل مومنان، غالبا ایمانی است. معدود ممکن است اشتباه کنند ولی جمع کثیرشان نه. البته ممکن است که تبلیغات کار تو را خراب کرده باشد که دفاع و رفع اتهام لازم است.
- حاکم تا بشنود شبههای در جامعه پدید آمده نسبت به حکومت او، فورا باید آگاهیبخشی کند. تا بر زبانهای مومنان، تحلیل بد جاری نشود.
- تو -به عنوان حاکم- باید این را اظهار کنی که عمل صالح را دوست داری. (عمل صالح کاری است که یا ذاتا عبادت است -مثل نماز- یا میتواند با نیت، عبادت باشد، مثل صدقه.) و این چیزی است که بعد از مرگ تو هم برایت میماند. چون به جامعه ملاک و شاخص دادهای.
نکات
- نامهی ۵۳، دربارهی حکومت بر کفار است. [یعنی اقل شرایط یک حکومت]. مصریها در آن زمان اکثرا قبطی بودند.
- اگر کسی مومنی را به خاطر مشکلی مذمت کند به غیر حق، خداوند متعال او را از این دنیا نمیبرد الا این که همان مشکل بر سر خودش میآید.
- در سیرهی اهل بیت، تا آخر تلاششان بر این است که آدم بار بیاورند، نه «آقا اجازه». کسی که مستقلا قدرت تحلیل و تفکر ندارد، ویژگیهایی را که خداوند متعال برای یک انسان کامل میخواهد ندارد. تفکر مستقل فضیلت است. اگر در تحلیل هم اشتباه بکنیم اشکالی ندارد، اگر حجت شرعی داشته باشیم؛ یعنی همهی فهم و قواعدی که میدانستیم را به کار گرفتیم.
- فقط یک چیز بالا میرود. و آن عمل صالح است. کار مباح را هم نیت خیر رویش بگذارید که بالا برود.
در روایات بیش از قربة الی الله، حسبة علی الله داریم. قربه الی الله برای نزدیک شدن به خداست، که خب در هر صورت کار ذاتا عبادی یا مستحب یک قدم ما را به خدا نزدیک میکند. اما حسبة علی الله یعنی پای حساب خدا و من این را برای سود دنیویاش انجام ندادم. اگر پای سود دنیویاش باشد این عمل بالا نمیرود.
خلاصه
حضرت خطاب به مالک میفرمایند «ثُمَّ اعْلَمْ يَا مَالِكُ أَنِّي قَدْ وَجَّهْتُكَ إِلَى بِلَادٍ قَدْ جَرَتْ عَلَيْهَا دُوَلٌ قَبْلَكَ مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ وَ أَنَّ النَّاسَ يَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِكَ فِي مِثْلِ مَا كُنْتَ تَنْظُرُ فِيهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاةِ قَبْلَكَ وَ يَقُولُونَ فِيكَ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِيهِمْ وَ إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ فَلْيَكُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَيْكَ ذَخِيرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ». مالک این را بدان که من به یک جایی دارم میفرستمت که این ویژگیها را دارد. پس اولین حرف این است که من باید ویژگیهای جایی که دارم میروم را بشناسم. چون حضرت در همین آغاز نامه، یک ویژگی بنیادین و اساسی را به شکل کلی بیان میکنند. که «أَنِّي قَدْ وَجَّهْتُكَ» من فرستادمت به جایی که قبل از تو دولت و حکومتهای دیگری داشته. بعضی از این حاکمان عادل بودهاند، بعضی هم جائر. بعد میفرمایند که مردم به تو هم مثل آن حاکمان نگاه میکنند؛ و همانطور که تو به آن حاکمان نگاه میکردی. آن وقتی که تو حاکم نبودی نسبت به حاکمان چه میگفتی؟ مردم نسبت به تو همان حرفها را خواهند زد.
خوب است بدانیم زمانی که مالک دارد میرود، اکثریت قریب به اتفاق مصریها، قبطی و کافرند؛ و مالک، حاکم کفار است در واقع. این همه ما میشنویم نامهی مالک، این نامه برای حکومت بر کفار است تازه! قبل از خلیفهی دوم، مصر در اختیار امپراتوری بیزانس (روم) بود، و ناراضی بودند مصریها، لذا خودشان دروازهها را گشودند. قبل از بیزانس هم، مصر در اختیار امپراتوری ساسانی و هخامنشی بود. این زمینهی صدور این نامه است، خطاب به کسی که میخواهد برود و حاکم کفار شود اما کفاری که خودشان دروازهها را روی مسلمانان گشودند. مردم امور او را، مثل امور حاکمان قبل از او نگاه و تحلیل میکنند. و همانطوری که تو حاکمان قبلی را تحلیل میکردی؛ «وَ يَقُولُونَ فِيكَ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِيهِمْ». تو در مورد حاکمان قبلی اگر عدالت میدیدی تعریف میکردی و خوشات میآمد، اگر بیعدالتی میدیدی ناراضی میشدی. پس بدان که هر طور عمل کنی مردم در مورد تو همان حرفها را خواهند زد.
این یک قاعدهای هم هست؛ آدمها وقتی حرفی را میزنند و به آن مصرّند، خداوند متعال زمینهی اجرایش را به ایشان میدهد (البته شرایطی دارد وقوعاش). لذا توصیه میکنند که نسبت به حرفهایی که به آنها اصرار دارید حساس باشید، تا زمینهی اجرایش که به شما داده شد، گرفتار نشوید. زمان اجرا میبینی به این سادگی هم که فکر میکردیم نبود. موانع و مشکلاتی وجود دارد، آن وقت اگر اجرا نکنید، مشمول دو توبیخ میشوید از ناحیهی خداوند. یکی به خاطر عدم اجرا، یکی به خاطر زدن حرفی که نمیتوانی به آن عمل کنی؛ بیحساب سوء ظن داشتی. حالا اینجا حضرت یک اشارهای میکنند به همین قاعده، که ببین مالک تو نسبت به حکام چه طور قضاوت میکردی؟ بدان مردم نسبت به تو همینطور قضاوت خواهند کرد.
«وَ إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ» خیلی قاعدهی مهمی است. حضرت این را کوتاه اما خیلی دقیق تبیین میکنند. یک وقت ما میگوییم آقا مواظب حرف مردم باش. خب من هر کاری بکنم بالاخره مردم یک حرفی میزنند دیگر! کار خوب بکنم، یک حرفی میزنند، کار بد هم بکنم یک حرفی میزنند. اما حضرت میفرماید «أَلْسُنِ عِبَادِهِ». السن الناس نیست. مالک، یک معیار سنجش تو این است که ببینی مومنین تحلیلشان نسبت به تو چیست. حواست به حرفهای مومنان نسبت به خودت باشد. اگر مومنان نسبت به تو تحلیل درست ندارند و تو را خوب قضاوت نمیکنند، شک کن به خودت. ببین کجای راه را داری اشتباه میروی. چرا؟ چون ملاک تحلیل مومنان، غالبا ایمانی و در مسیر است. بله دو تا مومن اشتباه میکند، بیست تا مومن اشتباه میکند. اما میبینی فضای مومنان علیه تو است؛ حالا دیگر شک کن. ممکن است تبلیغات کار تو را خراب کرده باشد. خب برو از خودت دفاع کن. نگذار تهمتی که به تو وجود دارد باقی بماند. خود امیرالمومنین علیه السلام دفاع میکنند از خودشان. اینجور نیست که بگویند خب حالا فلان شبهه هست، ولش کن بگذار باشد، ما کار خودمان را میکنیم. نه نه! حضرت تا میشنوند شبههای در جامعه پدید آمده نسبت به حکومت ایشان، فوری میروند خطبه میخوانند. میگویند شنیدهام اینجوری گفته شده، خب این اینجوری است. این جوابش این است. دفاع میکنند از خودشان. چرا؟ چون بر السن و بر زبانهای مومنان، تحلیل بد نسبت به ایشان جاری نشود. حتی وقتی در شام نسبت به ایشان تحلیلهای بد وجود دارد، آن مقداری که دستشان میرسد مبلّغ میفرستند شام، که دفاع بکنند از ایشان که خب معاویه میگیرد و گرفتاریهایی پیش میآید.
حالا که یکی از شاخصها قضاوت مومنان نسبت به تو است، «فَلْيَكُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَيْكَ ذَخِيرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ». ذخیره، ذخر آن چیزی است که میماند برای آینده. پس تو عمل صالح انجام بده که بماند برای تو. حب اظهار دوستی است؛ وُد دوستی قلبی است. اینجا ما یک ترکیبی میبینیم بین حب و ذخر و عمل صالح: تو باید این را اظهار کنی که عمل صالح را دوست داری. میتواند بفرماید فلیکن اولی الامور الیک العمل الصالح. عمل صالح برایت اولویت داشته باشد. میتواند بفرماید فلیکن افضل الامور الیک… این یک برتری نسبی دارد. و کلمات دیگر. اما نه! احب الامور. یک چیزی که تو باید در ظاهر اعلام کنی که این خوب است و این را دوست داری.
حب و ذخر عرض شد. میماند عمل صالح. عمل صالح کاری است که میتواند ذاتا عبادت باشد، [یا] میتواند با نیتِ عبادت باشد. نماز ذاتا عبادت است. ولی شما به یک فقیر کمک میکنید، این با نیت شما عبادت میشود. وگرنه خودش عبادت نیست. آنهایی که با نیت عبادت میشود آنها چیست؟ آنها خودش باید خیر باشد. آقا من با نیت خیر میروم یک گناه میکنم. میشود؟ نه. خود آن عمل باید در چارچوبهای شرعی باشد. حرام نیست، مکروه نیست. حالا یک نیتی هم بهش ضمیمه میشود میشود عمل صالح. آن وقت، حضرت اول نامه فرموده بودند که «جِبَايَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا.» این «عِمَارَةَ بِلَادِهَا» از کدام قبیل است؟ عبادت ذاتی نیست. عبادت با نیت است. «وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا» بخشیاش که میرود زیرمجموعهی امر به معروف و نهی از منکر، عبادت ذاتی است، بخش دیگرش میشود عمل صالح به شرط نیت. عبادت به شرط نیت. عمل صالح یک ویژگی دیگر دارد، ما در قرآن در مورد عمل صالح آیات متعدد داریم. و خود این که مصادیق عمل صالح چه چیزهایی هست. فراوان در این مورد حدیث داریم و بعد این که ویژگی عمل صالح چیست. فقط یک چیز بالا میرود. و آن عمل صالح است. هیچ چیز دیگر بالا نمیرود. بقیه همه در زمین میماند. این قدرت را، این انرژی را ندارد بقیهی چیزها که بالا برود. لذا از مومن خواستند که کار مباح انجام ندهد. برای چه عمرت را تلف میکنی با کار مباح؟ آن کار مباح را نیت خیر رویش بگذار که برود بالا، روی زمین نماند.
توی حاکم میخواهی پشت سرت یک چیزی بماند. لذا کلمهی ذخائر میآورد، «فَلْيَكُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَيْكَ». اگر میخواهی چیزی پشت سرت بماند، آن چیزی که میماند، عمل صالح است، منتهی اظهار و اعلامش هم بکن. مثل من امیرالمومنین بیا اعلام بکن که من اگر بتوانم بیت المال را از حلقومتان بیرون میکشم. البته نتوانست این کار را بکند. آن مقداری که میخواستم نتوانستم. ولی اعلام کردم. چرا؟ که ملاک بدهم. شاخص بدهم و مردم مسیر من را بدانند. به خاطر این که من گفتم من میخواهم مردم را تربیت کنم، نمیخواهم مردم آقا اجازه بشوند. حضرت میخواهند این شاخصها معروف بشود در جامعه. که حاکمی وقتی میخواهد بیاید، بداند مسیر این مسیر است. لذا اولی الامور نیست، افضل الامور نیست، بلکه احب الامور است. من حاکم باید این امر را دوست داشته باشم و اظهار بکنم این دوستی را.
متن کامل
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین. الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
در ادامهی بحث از نامهی ۵۳ نهج البلاغه رسیدیم به این عبارت که حضرت خطاب به مالک میفرمایند «ثُمَّ اعْلَمْ يَا مَالِكُ أَنِّي قَدْ وَجَّهْتُكَ إِلَى بِلَادٍ قَدْ جَرَتْ عَلَيْهَا دُوَلٌ قَبْلَكَ مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ وَ أَنَّ النَّاسَ يَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِكَ فِي مِثْلِ مَا كُنْتَ تَنْظُرُ فِيهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاةِ قَبْلَكَ وَ يَقُولُونَ فِيكَ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِيهِمْ وَ إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ فَلْيَكُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَيْكَ ذَخِيرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ». حضرت میفرمایند که مالک این را بدان که من به یک جایی دارم میفرستمت که این ویژگیها را دارد. پس اولین حرف این است که من یک جایی که دارم میروم، باید ویژگیهای آنجا را بشناسم. چون حضرت در همین آغاز نامه، یک ویژگی کلی اما مهم و بنیادین را نسبت به مصر بیان میکنند که مالک این را بدان که آنجایی که داری میروی این ویژگی را دارد! ویژگی را به شکلی کلی بیان میکنند اما این ویژگی کلی، اساسی و بنیادین است. که «أَنِّي قَدْ وَجَّهْتُكَ» من فرستادمت به جایی که قبل از تو دولت داشته، قبل از تو حکومت داشته، حاکمان دیگری داشته. پس به این توجه داشته باش. خب این که حاکمان دیگری داشته من به چهی این حاکمان توجه داشته باشم؟ حضرت میفرمایند که بعضی از این حاکمان حاکمان عادل بودهاند، بعضی از این حاکمان هم حاکمان جائر بودهاند، خب، بعد میفرمایند که ببین مردم به تو هم مثل آن حاکمان نگاه میکنند. و همانجوری که تو به آن حاکمان نگاه میکردی. آن وقتی که تو حاکم نبودی نسبت به حاکمان چه میگفتی؟ این را بدان مردم نسبت به تو همان حرفها را خواهند زد. این جالب است حالا نسبت به مصر ما این را بدانیم، لشکر خلیفهی دوم وارد مصر شد و مصر زمانی که مالک دارد میرود، اکثریت قریب به اتفاقشان قبطی هستند و کافرند. مصر در این قرن اخیر اکثریتشان مسلمان شدند، این را هم بدانید خوب است. در طول زمان اینها کم کم مسلمان شدند تا این که رسید به قرن اخیر، اینها دیگر اکثریتشان [مسلمان شدند.] مصریها خیلی دیر مسلمان شدند در طول تاریخ. و مالک، حاکم کفار است در واقع. این همه ما میشنویم نامهی مالک، نامهی مالک، این نامه برای حکومت بر کفار است تازه! این زمینهی صدور خیلی به ما کمک میکند که معنای کلمات را بهتر درک کنیم. مصر، قرن هفت و هشت قمری تازه زباناش عربی میشود. زبان مصر اصلا عربی نیست. زبان قبطی یک زبان خاص خودش است که هنوز هم این زبان وجود دارد. کم کم همینطور عربی گسترش پیدا میکند آنجا تا حدود قرن هفت و هشت دیگر زبان غالب در مصر میشود زبان عربی. اما هنوز دین اسلام دین غالب نیست در قرن هفت و هشت. که عرض میکنم اکثریت قریب به اتفاق مسلمان، در قرن اخیر حاصل میشود. طی تبلیغات و اینها که انجام میشود. خب حالا حضرت خطاب به یک کسی که میخواهد برود حاکم یک جایی بشود که اکثریتشان کافرند اما مصریها خودشان استقبال کردند از سپاه خلیفهی دوم. چون قبل از خلیفهی دوم مصر در اختیار امپراتوری بیزانس بود، روم، و ناراضی بودند مصریها. لذا خودشان دروازهها را گشودند. یعنی خونریزیای در مصر اتفاق نیفتاد در ورود مسلمانان به آن منطقه. و قبل از بیزانس -امپراتوری روم- هم، مصر در اختیار امپراتوری ساسانی و هخامنشی بود. در واقع آخرین نقطهی ایران محسوب میشد آنجا. این حالا پیشینهی آنجاست و این زمینهی صدور این نامه است خطاب به یک کسی که میخواهد برود و کفار اما کفاری که خودشان دروازهها را روی مسلمانان گشودند که بیایید اینجا. مردم به امور تو مثل امور حاکمان قبل از تو نگاه میکنند. یعنی تو را تحلیل میکنند. همانطور که حاکمان قبلی را تحلیل میکردند. و همانطوری که تو حاکمان قبلی را تحلیل میکردی؛ «وَ يَقُولُونَ فِيكَ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِيهِمْ». تو در مورد حاکمان قبلی چه میگفتی؟ اگر عدالت میدیدی تعریف میکردی، خوشات میآمد، راضی میشدی، اگر بیعدالتی میدیدی حرف میزدی، ناراضی میشدی. پس بدان که اگر خودت همینجور عمل کردی، مردم در مورد تو همان حرفها را خواهند زد، عدالت یا بیعدالتی. این یک قاعدهای هم هست. این قاعده، در شرایطی وقوع پیدا میکند، این قاعده این است که آدمها وقتی حرفی را میزنند و به آن مصرّند، خداوند متعال زمینهی اجرایش را به ایشان میدهد. ما این قاعده را در روایات داریم، منتها شرایطی دارد وقوعاش. لذا توصیه میکنند که حواستان باشد نسبت به حرفهایی که میزنید. که بعد که زمینهی اجرایش به شما داده شد، آن وقت… خودتان را گرفتار نکنید. آقا این باید این کار را بکند، در حالی که این بایدی که شما داری میگویی خلاف منطق است. بعد آن وقت روی همین اصرار هم میکنی، یک سال، دو سال، پنج سال، ده سال، اصلا فکرت میشود همین. بعد به شما همین زمینه را میدهند. خب برو اجرا کن ببینم حالا. بعد آن وقت میبینی عجب… به این سادگی هم که ما فکر میکردیم نبود. یک موانعی وجود دارد، یک مشکلاتی وجود دارد، لذا در روایات توصیه میکنند اهل بیت علیهم السلام که حتی نسبت به حرفهایی که میخواهد برش اصرار داشته باشید دقت داشته باشید. نگویید آقا حرف است. نه، زمینهی اجرای این حرف را یک روزی ممکن است به شما بدهند، بعد آن وقت اگر اجرا نکنید، مشمول دو توبیخ میشوید از ناحیهی خداوند متعال. یک توبیخ به خاطر این که اجرا نکردید، یک توبیخ به خاطر این که چرا قبلا یک حرفی زدی که نمیتوانی اجرایش کنی؟ قابل اجرا نیست. بیحساب حرف زدی. بیحساب سوء ظن داشتی. حالا اینجا حضرت یک اشارهای میکنند به همین قاعده، که ببین مالک تو نسبت به حکام چه جوری قضاوت میکردی؟ بدان مردم نسبت به تو همینطوری قضاوت خواهند کرد.
- پرسش مخاطب.
+ یک قاعدهی دیگری هم هست که میفرماید اگر کسی مومنی را مذمت کند به غیر حق، خداوند متعال او را از این دنیا نمیبرد الا این که همان مشکلی که به خاطر آن مشکل دیگری را مذمت کرده بر سر خودش میآید. ما یک سری قواعدی داریم که خداوند در طبیعت عالم قرار داده. و لذا مثلا در حدیث هست که اگر بچههای دیگران را دیدید که از مسیر منحرف شدند، برایشان دعا کنید، نگویی عه این بابایش نان حرام برده سر سفره. حالا این دیگر توضیحاتی است که من دارم میدهم. این مثلا… از کجا میدانید شما؟ بله یک وقت است که قطعی و یقینی میدانی، حالا آن یک حرف دیگر است. وگرنه از کجا میدانی؟ امیرالمومنین علیه السلام نان حرام برده سر سفره؟ که مثلا عمر بن علی، حاضر به کمک به ابی عبدالله علیه السلام نشد؟ متعدد هستند از این قبیل. امام کاظم علیه السلام نان حرام برده سر سفره؟ که بعضی از فرزندانش مقابل امام رضا علیه السلام ایستادند؟ اینجوری نیست که. لذا میفرماید اگر بچههای مردم را دیدید منحرف شدند، مذمت نکنید. دعا کنید برایشان. خب مذمت میکنم بعد میبینم که عه همان مشکل برای خودم پیش آمد. ما از این قبیل، حالا نه این نمونه ولی از این قبیل شاید در زندگی خودمان تجربه کرده باشیم. یا در اطرافیانمان دیده باشیم. یک قاعدهای است که خداوند متعال در طبیعت قرار داده است. که اگر من به ناحق کسی را مذمت کردم، یا نه مومنی خطایی کرد، و توبه کرد. من حالا هی توی سرش میزنم تو این خطا را انجام دادی. گرفتار آن خطا خواهم شد!
«وَ إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ» خیلی قاعدهی مهمی است. و خیلی دقیق حضرت این را کوتاه اما خیلی دقیق تبیین میکنند این را. یک وقت است که ما میگوییم ببین آقا مواظب حرف مردم باش. خب بعد شما میگویید که من چهجوری مواظب حرف مردم باشم آخر؟ من هر کاری بکنم بالاخره مردم یک حرفی میزنند دیگر. کار خوب بکنم، یک حرفی میزنند، کار بد هم بکنم یک حرفی میزنند. حضرت اینجوری نمیفرماید. میفرماید «إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ». السن الناس نیست. حضرت میفرماید ببین مالک، یک معیار سنجش تو این است. نگاه کن ببین مومنین تحلیلشان نسبت به تو چیست. این یک معیار سنجش است. اینجا حضرت از این عبور میکنند. ببین عباد الله، ناس نیست، یعنی مردم ببین چه میگویند، ببین تحلیل شان چیست، نه، نه! آن را به یک شکل دیگری حضرت بعدا در ادامهی نامه میفرمایند که نسبت به حرفهای مردم چه جوری عمل کن. آن را در ادامه یک جای دیگری از همین نامه میفرمایند. اما اول نامه میفرمایند حواست به حرفهای مومنان نسبت به خودت باشد. اگر میبینی مومنان نسبت به تو تحلیل درست ندارند و تو را خوب قضاوت نمیکنند، شک کن به خودت. ببین کجای راه را داری اشتباه میروی. چرا؟ چون ملاک تحلیل مومنان، غالبا ایمانی است. در مسیر است. بله دو تا مومن اشتباه میکند، بیست تا مومن اشتباه میکند. اما میبینی فضای مومنان علیه تو است. حالا دیگر شک کن. یا نه. ممکن است که تبلیغات کار تو را خراب کرده باشد. خب برو بگو که چه کار کردهای. برو از خودت دفاع کن. نگذار تهمتی که به تو وجود دارد باقی بماند. لذا خود امیرالمومنین علیه السلام دفاع میکنند از خودشان. اینجور نیست که بگویند خب حالا فلان شبهه هست، ولش کن بابا بگذار باشد ما کار خودمان را میکنیم. نه نه! حضرت تا میشنوند شبههای در جامعه پدید آمده نسبت به حکومت ایشان، نسبت به سیستم ایشان، فوری میروند خطبه میخوانند. میگویند شنیدهام اینجوری گفته شده، خب این اینجوری است. این جوابش این است. دفاع میکنند از خودشان. چرا؟ چون بر السن، بر زبانهای مومنان، تحلیل بد نسبت به ایشان جاری نشود. حتی وقتی میشنوند که در شام نسبت به ایشان تحلیلهای بد وجود دارد، آن مقداری که دستشان میرسد آدم میفرستند شام، مبلغ میفرستند شام که دفاع بکنند از امیرالمومنین که خب معاویه میگیرد و مثلا گرفتاریهایی پیش میآید.
- پرسش مخاطب.
+ برای همین عرض میکنم، که این یک قاعدهی سنجش است. یعنی خداوند متعال این را یک نشانه قرار داده. یک صفت خدا این است که خدا هادی است. چه جوری خدا هدایت میکند؟ خدا به من وحی میکند؟ بله. چه جوری؟ وحی خدا به من یعنی رساندن یک حرف به من. با جبرئیل که به من وحی نمیکند. جبرئیل برای رسول الله صلی الله علیه و آله است. به من چه جوری خدا میفهماند؟ این جوری که یک دفعه میبینم همهی مومنان علیه من دارند حرف میزنند. یا شما به خودت باید شک بکنی که من یک کاری انجام دادم. یا تبلیغات دشمن. آن وقت اگر میبینی تبلیغات دشمن است، اشکالی ندارد شما هم تبلیغات بکن. منتهی مهم اینجاست که شام در آن دوره وقتی میخواهند بشمرند مومنان شام را میگویند آقا مومنان شاخص اصلا شام ندارد در آن دوره. این جالب است. این را اهل سنت میگویند.
- پرسش مخاطب.
+ بله. شما ببین در مصر، آدمهای مومن مصر، آدمهای مسلمان شاخص، آنهایی که کافرند خب هیچ. آنهایی که مسلمان شدند و شاخصاند در اسلام. اگر آنها همه علیه تو شدند حواست باشد مالک. ولی اگر آنها همه حرف میزنند به نفع تو، خدا را شکر کن. کلیّت مسیرت درست بوده که اینها دارند تو را اینجوری تحلیل میکنند. یک نشانهای است که خداوند متعال قرار داده برای این که مومن ببیند کجاست، ببیند چه کار دارد میکند. حضرت در ادامه یک جایی این را میفرمایند که اگر دیدی که مومنان نسبت به تو یا در پیشنهادات یا مشاورههایی که به تو میدهند دو جور عمل میکنند، سه چهار تا راه معرفی میکنند. میفرمایند نگاه بکن ببین که بدریون و خیبریون چه میگویند، نگاه بکن ببین که… سه چهار تا شاخص آنجا معرفی میکنند. به این میرسیم. هم به این که مومنان دو گروه بشوند، هم به این که مردم در مورد تو چه میگویند چه جور برخورد بکن، هم به این که مردم اگر چند گروه بشوند. مردم یعنی اعم از مومن و کافر و همهشان؛ اگر چند گروه شدند و چند جور حرف زدند، تو با اینها چه جور برخورد بکن. الان اینجا همین یک قسمت را دارند میفرمایند. بعد در نهایت میرسانند مثلا شاخص را در آن جاهایی که چند گروه و چند نظر کاملا متفاوت وجود دارد، ملاک را و شاخص را میرسانند به حق و به ارجاع به قرآن. بعد در نهایت میفرمایند که اگر با ارجاع به قرآن دیدی که چند حرف نسبت به قرآن وجود دارد، کما اینکه نسبت به خوارج هم همین را فرموده بودند، اینجا هم اشاره میکنند در ادامهی نامه. به سنت رسول الله. بعد اگر دیدی سنت رسول الله هم دو حرف در موردش هست، به سنت من استناد کنید. این دیگر دو تا حرف در موردش نیست. چون من زنده هستم. از من سوال کن، من به تو بگویم این کار را بکنی. و حالا این خارج از این بحث است. مدیریت اهل بیت علیهم السلام به گونهای است که آدمها را مستقل بار بیاورد. یک جوری بار بیاورد که «آقا اجازه» نشوند. حضرت همان اول میتواند بفرماید که اگر چند نظر به تو دادند، زنگ بزن به من مثلا، از من سوال کن. میتواند اینجوری بفرماید. ایتا است دیگر. یک پیام میدهی، من فوری جوابت را میدهم مثلا. ولی اینجوری نمیفرمایند. چند تا راه جلوی پای او میگذارند که او خودش به نتیجه برسد. بعد آخرش میفرمایند که به سنت من استناد کنید. این سیره را ما تا آخر میبینیم در اهل بیت؛ که همهی تلاششان بر این است که آدم بار بیاورند. نه آقا اجازه. «آقا اجازه» این آدم نیست خیلی. آدم نیست خیلی، یعنی آن ویژگیهایی را که خداوند متعال برای یک انسان کامل میخواهد ندارد. این اگر آن بالاسری تحلیلی نکند، این توان تحلیل ندارد. هی باید منتظر بماند آن بالاسریاش، آن حاکم بالاتر، آن فرمانده بالاتر تحلیلی بکند، حرفی بزند، تا این توان تحلیل پیدا بکند. نمیخواهند اینجوری. لذا هی ملاک و قاعده میدهند که حاکم بتواند خودش تحلیل بکند. نه حاکم، مردم بتوانند خودشان تحلیل بکنند. و تا جای ممکن مراجعه نکنند. لذا میفرمایند اگر توی این تحلیلات هم اشتباه کردی اشکالی ندارد. حجت شرعی ولی داشته باش. یعنی چه حجت شرعی داشته باش؟ یعنی تو همهی فهمات را به کار گرفتی، همهی قواعدی که بلد بودی به کار گرفتی، حالا یک جا اشتباه شده، خیلی خوب. آن اشتباهات را امام رضا علیهالسلام دارند… آن اشتباهت را من گردن میگیرم. بله، اصلاح سر جای خودش. و بعد جبران باید بشود، نه فقط اصلاح، باید جبران بشود اصلا. آن سر جای خودش، ولی میخواهد بفرماید که پیش خداوند متعال من آن را گردن میگیرم. این مستقل بار آوردن، حالا این خارج از این بحث بود، ولی حالا دیگر…
خب حالا که اینجوری است، حالا که یکی از شاخصها قضاوت مومنان نسبت به تو است، حالا «فَلْيَكُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَيْكَ ذَخِيرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ». ذخیره، ذخر آن چیزی است که میماند برای آینده. این را میگویند ذخر. پس تو عمل صالح انجام بده که بماند برای تو. ترکیب ذخر با عمل صالح، با حب. حب اظهار دوستی است. ود دوستی قلبی است. درست شد؟ قرآن کریم از مسلمانها مودت اهل بیت را خواسته. یعنی اگر قلبا مسلمان اهل بیت را دوست نداشته باشد، اسلاماش ناقص است. حالا یا معیوب است یا ناقص، بالاخره مشکلی دارد. بعد حب را هم جدا خواسته. این اظهار دوستی هم لازم است. خب این را ما یک ترکیبی میبینیم بین حب و ذخر و عمل صالح. فلیکن احب الامور الیک، چه؟ این: تو باید این را اظهار کنی که عمل صالح را دوست داری. این را اظهار کن، اعلام کن. کار خوب را اعلام کن. وگرنه میتواند بفرماید فلیکن اولی الامور الیک العمل الصالح. عمل صالح برایت اولویت داشته باشد. میتواند بفرماید فلیکن افضل الامور الیک. این یک برتری نسبی دارد. و کلمات دیگر. نه! احب الامور. یک چیزی که تو باید در ظاهر اعلام کنی که این خوب است و این را دوست داری. البته بعدا حضرت میفرماید که تو ظاهرت با باطنات باید یکی باشد. این یک حرف دیگر است ولی حالا الان فعلا اینجا دارد این را میفرماید حضرت. که بیا اعلام کن که عمل صالح این است. لذا گاهی اوقات گفته میشود که آقا چرا مثلا میگویند که فلان کار خوب است، ما اگر بتوانیم فلان کار را انجام میدهیم. خب این درست است. این روش درست است. باید بگویند کار خوب کدام است. منتها حالا بتوانیم انجام میدهیم، نتوانیم به سمتاش حرکت میکنیم دیگر. اما باید بگوییم که کار خوب کدام است. این حباش.
- پرسش مخاطب دربارهی تفاوت فهم امروز ما از ظرائف متن و فهم گذشتگان از آن. و پرسش دیگر این که آیا حب به عمل صالح یک توصیهی گسترده است یا محدود؟
+ آن بحث اول که یک بحث قاعدهای هست، آن موقع بهتر از حالا فهم میشده. کما این که امروز ما ادبیات امروز خودمان را بهتر از آدمهای ۵۰۰ سال دیگر میفهمیم. امروز اگر مثلا امام بفرمایند که استکبار، ذهنها میرود کجا؟ در حال که ۵۰۰ سال دیگر وقتی یک کسی بگوید استکبار، میروند سراغ فرهنگ لغت، میگویند استکبار یعنی خودبزرگبینی، امام میفرماید استکبار خیلی بد است. یعنی خودبزرگبینی خیلی بد است. یک آدم امروزی زنده بشود آن روز میگوید برو بابا، بحث این نیست که، بحث امریکاست. میگوید امریکا یعنی چه؟ میگوید آهان آن موقع یک کشوری بوده، اینجوری بوده. این نماد استکبار شناخته میشده. اینجوری. یعنی ما امروز بهتر میفهمیم زمینهها را. امام میفرماید میزان رای ملت است، شما این را اگر جدا بکنید از قبل و بعد و فضای صدور و نمیدانم اینها، آقا میزان رای ملت است. نماز بخوانیم یا نخوانیم؟ رای میدهیم. آقا میزان رای ملت است. نمیدانم فلان قانون باشد یا نباشد. رای می دهیم. اصلا این نبوده موضوع صحبت. خب شما جدایش کردهای، یک جور دیگر دارد فهمیده میشود. لذاست که ما در فهم قرآن و حدیث به زمینههای نزول قرآن و به زمینههای صدور حدیث توجه میکنیم و هر مقدار بتوانیم گزارههای بیشتری از این زمینههای صدور کشف بکنیم، در فهم به ما بیشتر کمک میکند.
- پرسش مخاطب دربارهی بلاغت کلام در عصر حاضر.
+ بله بلاغت، کارش این است که کلام را چندسطحی کند. یعنی به کلام ویژگیای ببخشد که اینها در حد خودشان بفهمند، اینها یک کم بیشتر بفهمند، اینها یک کم بیشتر بفهمند. بلاغت هم، هم در فارسی هست هم در عربی. در نمونههای فارسی همین امروز، آیت الله جوادی آملی در نماز جمعه سخنرانی میکردند، مردم یک فهم عمومی داشتند از کلام ایشان ولی طلبهها یک چیز بیشتری هم میفهمیدند. چون میگفتند هان این اشاره به فلان موضوع است، آن یکی اشاره به آنجاست و … کلام ایشان کلام بلیغ بود. بلاغت این ویژگی را میدهد که سخن چندسطحی بشود. و هر کسی به اندازهی دانش خودش و توانایی ادبی و سایز چیزها. این طرف بیاییم. خارج از فضای دینی. شما در فضای کاری خودتان، با هم صحبت میکنید، اصلا کاری هم با قواعد بلاغت فارسی و اینها ندارید اصلا. اصلا کاری با آرایهها ندارید. صحبت فنی خودتان را میکنید. از این صحبت فنی شما، من ۶ تا کلمهاش را میفهمم. ۴ تا کلمهی دیگر را که نمیفهمم، خودم میسازم، لذا یک برداشت عمومی دارم. اما این صحبت فنی را که شما میکنید، آقای فلانی مثلا نگاه میکنی که این صحبت را ازش کلی چیزهای دیگر فهمید. میگویی آقا اینها کجا بود؟ میگوید خب بابا تو نمیفهمی. چرا؟ چون تو این درس را نخواندی که، تا بفهمی. لسان هم همینطور است. میگوید آقا تو که اهل این لسان نیستی که تا بفهمی. بیایید در لهجات و مناطق مثلا. در همین مثلا لهجهی قمی، در همین منطقه. در همان فضای اصفهانی خود شما. شما یک جا میگویید خره، یعنی چه؟ یعنی خیلی رفیقیم با هم. یعنی مثلا اینجوری. خب همین را شما در قم بگویی، آن وقت یک جواب دیگر میدهد. درست است؟ کاملا منطقهای است دیگر.
- پرسش مخاطب دربارهی درک مخاطب آن روز از بلاغت این کلام.
+ امیرالمومنین علیهالسلام وقتی خطبهی اول نهج البلاغه در مورد عنوان السماء و العالم میخواندند، آخر این خطبه بعضیها گفتند که قتله الله ما افهمه! خدا بکشدش، این چقدر میفهمد. یعنی دشمن هم در مقابل این خطبه میگوید که مرگ بر علی که اینقدر میفهمد. یعنی توجه داشتند. معاویه نامهای از امیرالمومنین به دستاش میافتد، میگوید این نامه جایی منتشر شده؟ جایی خواندهاند؟ میگویند نه. میگوید که بسوزانیم که ب دست کسی نرسد. معاویه میگوید برای چه بسوزانیم؟ حالا که به دست کسی نرسیده. این نامه را به اسم من منتشر کنید. و ما متعدد از این قبیل داریم که نامهی امیرالمومنین علیه السلام به اسم عمر بن خطاب منتشر شد، از کجا متوجه میشویم؟ نگاه میکنیم میبینیم که غیر از موضوع ادبیات، عه در سند آدم دربار معاویه است! این کجا بوده؟ این از کجا در آمده؟ بعد چرا گزارش نامهی عمر توسط افرادی که منشیان عمر بودند چرا توسط آنها نقل نشده؟ اصلا دارد از از یک جای دیگر نقل میشود. لذا میفهمیدند که خیلی بلیغ است و اعتراف به این داشتند. ما در موضوع خطبهی فدک، بلغای بزرگ اهل سنت، نه مثلا ادیبهای معمولی، نه، بلغای بزرگ اهل سنت میگویند بینظیر است. نه کم نظیر، میگویند بینظیر است. توجه داشتند به این که اهل بیت بابا اصلا مدل سخنگویی اینها یک چیز خاص بوده. لذا یکی از این بلغا آمده گفته که خطبهی فاطمهی زهرا این یا مثل خطبهی عایشه است یا یه خورده پایینتر از خطبهی عایشه است، خیلی پایینتر نیست. آن وقت میبینیم بلغای بزرگ اهل سنت به او حمله کردند. میگویند که تعصب تا کجا؟ ما معتقدیم که مثلا اینها اشتباه کردند، چه کردند اما اشتباه اینها دلیل نمیشود که تو بلاغت خطبهی فاطمهی زهرا را نادیده بگیری و بگویی که بلاغتاش در حد خطبهی عایشه است. چون عایشه هم یک خطبهی بلیغ اینجوری دارد ولی خیلی فاصله دارد. یعنی اینها توجه به این داشتند که ادبیات اینها و بلاغت اینها یک چیز خاص است. وقتی میگوید بینظیر است یعنی چه؟ یعنی شما میتواند به آن تحدی بکنید. آقا بسم الله، هر که میتواند مثل خطبهی فدک بیاورد، بیاورد، من امام خودم را میگذارم آن یکی. بینظیر یعنی این.
- پرسش مخاطب دربارهی بلاغت بیشتر عربی نسبت به فارسی.
+ نه، آرایهها در فارسی خیلی است. نه، نثر همینطور است. شما نثر سعدی [را ببینید]. مردم یک فهم عمومی دارند ولی وقتی شما میروی در رشتهی ادبیات میبینی که از همان داستان گلستان میبینی که یک شرح ارائه کرده. نه، لغت هم همین است. لغت فارسی هم همین ویژگی را دارد. ما شصت و خردهای آرایه داریم و جالب هم اینجاست آرایههای فارسی و عربی تقریبا یکی است. تقریبا همهی این آرایهها یکی است. یعنی هم در فارسی مصداق دارد هم در عربی. فقط ایهام نیست. قرآن هفت و هفتاد بطن دارد. نه فقط لغت نیست. اگر بحث لغت باشد آن فقه اللغه است، آن بلاغت نیست. یعنی بعضی از واژگان هستند که این واژگان خودشان چند لایه معنا در آنها دیده شده.
- پرسش مخاطب.
+ این جزء اضداد است. ما اضداد را در فارسی هم آن وقت داریم. اضداد واژگانی هستند که در دو معنای مقابل هم به کار میروند. ما در فارسی هم از این قبیل داریم. مثلا دیدهای دفعهی قبل بچه غذا را داشته میبرده، ریخته. ایندفعه میخواهیم به او بگوییم نریزیها، میگوییم بریزیها! یعنی چی؟ یعنی خیلی حواسات را جمع کن که نریزی، ولی میگویم چه؟ میگویم بریزیها! میشود اضداد. در دو معنای مقابل هم به کار میرود، از کجا متوجه میشویم؟ از مقام استعمال متوجه میشویم. خب. آن دومی چه بود؟
- عجیب است که با وجود درک شدن این بلاغت، آن اتفاقات در تاریخ افتاده.
+ خیلی بیشتر از اینها را و روشنتر از اینها را دیدند از رسول الله و مسلمان نشدند. چرا خیلی قرآن تمایل به این ندارد و اساسا همین الان هم شما در فرهنگ اسلامی ما خیلی تمایلی به این نمیبینید که معجزه نقل بشود. با منبرهای خاص و اینها کار ندارمها. به منابع حدیثی وقتی مراجعه میکنیم، به فضای عمومی علما وقتی مراجعه میکنیم، این فضای عمومی علما استمرار تا زمان معصوم داشته، این را بررسی کردیم؛ تمایلی خیلی به این نیست که بگویند آی فلان معجزهی خیلی… بله روزهای خاص، یک مباحث خاص، یک اشاراتی، چرا؟ به خاطر این که اساسا آدمی که اختیار دارد، معجزه هم میتواند روی او کارآمد نباشد. رسول الله صلی الله علیه و آله شصت و خردهای معجزهی ثبت شده از ایشان وجود دارد که مثلا شهادت سوسمار یکیاش هست مثلا. من الان اگر ببینم که این دیوار یک چیزی دارد میگوید، فکر میکنید آیا همهی ما مثلا فوری تحت تاثیر واقع میشویم؟ یا همان لحظه مثلا تحت تاثیر قرار میگیریم [یا میگوییم] عه! چه جالب! ولی عجب جادوگری هستی آقای فلانی! تهاش این را میگویم دیگر.
- چه هست ریشهی این؟
+ اختیار؟ آدمی اگر نخواهد یک چیزی را بپذیرد، خب نمیپذیرد. حضرت عیسی علیه السلام مرده را زنده میکند، برای اتمام حجت، یک، دو، یک نفر با آن هدایت میشود. یک نفر! امیرالمومنین علیه السلام میفرماید که من با تاویل میجنگم. یعنی من نگاه میکنم اگر در نسل این آقا یک نفر محب ما باشد من زخمیاش میکنم، نمیکشماش. ولی شما وظیفهی خودتان را انجام بدهید، شمشیر کشیده جلوی شما، بکشیدش. ولی من با تاویل میجنگم، یک نفر اگر محب ما در نسل او باشد نمیکشماش. خیلی حرف است. یعنی اینهایی که خود حضرت با شمشیرشان کشتند اینها را و رسول الله صلی الله علیه و آله با شمشیرشان اینها را کشتند، اینها در نسلشان یک نفر محب هم وجود نداشته. خب.
- پرسش مخاطب.
- صحتسنجیاش با علم اهل بیت است. یعنی قرار نیست همه چیز را من … آن دیگر صحتسنجیاش با عصمت و علم اهلبیت است. من این امکان را ندارم که بررسی بکنم ببینم آیا مثلا در نسل او ممکن است آیا یک آدم چه باشد و چه نباشد. ولی فراوان داریم خلافاش را میبینیم، فراوان. چقدر امویهایی که در جنگ امیرالمومنین علیه السلام میتوانست اینها را بکشد اما نشکت، زخمیشان کرد. و در این زمینه متعدد الان پایاننامه نوشته شده. افراد مختلفی را از نسل اینها [دیدهایم] آن وقت میگویند آقا فلانی در نسلاش [چنین آدمی پیدا شده]. این وریاش را میتوانیم پیدا کنیم ولی آنهایی که کشته شدند دیگر کشته شدند، نمیتوانیم این را پیدا کنیم.
- پرسش مخاطب دربارهی شاخص بودن یا نبودن این افراد.
+ بله، ما از بنی تمیمی که، بنی تمیم مقابل امیرالمومنین علیه السلام ایستادند. در هم جمل هم در صفین. مقابل حضرت ایستادند. اما حضرت خیلی ملاطفتآمیز با بنی تمیم رفتار کرد. خیلی ملاطفت آمیز و خیلی کم از اینها کشتند. عمدهی خوزستان امروز ما تمیمیاند.
خب حب را عرض کردم، ذخر آنچه که میماند و آینده به کار میآید. ذخر و عمل صالح. خب عمل صالح کاری است که میتواند ذاتا عبادت باشد، میتواند با نیت عبادت باشد. نماز ذاتا عبادت است. ولی شما به یک فقیر کمک میکنید، این با نیت شما عبادت میشود. وگرنه خودش عبادت نیست. میبینید یک کسی یک باری را دارد میبرد، سختش است. شما هم حالا دستات خالی است. نصف بار را از او میگیری میبری. با نیت این کار عبادت است وگرنه عبادت نیست. عمل صالح دو بخش دارد. یک بخش آنهایی است که ذاتا عبادت است. یک بخش آنهایی هست که با نیت عبادت میشود. خب آنهایی که ذاتا عبادت است روشن. آنها هیچی. آنهایی که با نیت عبادت میشود آنها چیست؟ آنها خودش باید خیر باشد. آقا من با نیت خیر میروم یک گناه میکنم. میشود؟ میشود عمل صالح دیگر. با نیت شما گفتی مثلا… نه.خود آن عمل باید در چارچوبهای شرعی باشد. لذا مثال میزنیم کمک به فقیر. لذا مثال میزنیم کمک به آن فردی که بار سنگینی دارد میبرد. و هر مثال دیگری که خود آن عمل در چارچوبهای شرعی میگنجد. حرام نیست، مکروه نیست. حالا یک نیتی هم بهش ضمیمه میشود میشود عمل صالح. آن وقت. حضرت اول نامه فرموده بودند که «جِبَايَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا.» این «عِمَارَةَ بِلَادِهَا» از کدام قبیل است؟ عبادت ذاتی نیست. عبادت با نیت است. «وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا» بخشیاش که میرود زیرمجموعهی امر به معروف و نهی از منکر عبادت ذاتی است، بخش دیگرش میشود عمل صالح به شرط نیت. عبادت به شرط نیت. آن وقت عمل صالح یک ویژگی دیگر دارد، ما در قرآن در مورد عمل صالح آیات متعدد داریم. و خود این که مصادیق عمل صالح چه چیزهایی هست. فراوان در این مورد حدیث داریم و بعد این که ویژگی عمل صالح چیست. فقط یک چیز بالا میرود. و آن عمل صالح است. هیچ چیز دیگر بالا نمیرود. بقیه همه در زمین میماند. این قدرت را این انرژی را ندارد بقیهی چیزها که بالا برود. لذا از مومن خواستند که کار مباح انجام ندهد. برای چه عمرت را تلف میکنی با کار مباح؟ آن کار مباح را نیت خیر رویش بگذار که برود بالا، روی زمین نماند.
- پرسش مخاطب.
+ نه، نیت خیر به فرمایش روایات، حسبه علی الله یعنی خدایا به خاطر تو انجام میدهم. به دل میگذرد. به خطور قلبی است. در تک تک اعمال میفرماید که نیت اینجوری داشته باشید. میخواهند تکرار بشود این. میخواهند ملکهی قلب بشود. لذا تاکید بر این هست که در تک تک اعمال. الان آب میخواهید بخورید این نیت را بکنید، مجدد آب میخواهید بخورید میفرماید دوباره نیت کنید. تصریح شده در مورد آب خوردن مثلا. مواردی که سوال شده، حتی در بحث لقمهی غذا که آقا من اول غذا خب نیت میکنم. نیت میکنم که خدایا من این غذا را میخورم که بتوانم بعد خدمت به خلق بکنم که بتوانم با این انرژیام مثلا عبادت کنم، بتوانم با این انرژی مثلا کسب نفقه کنم. من اول غذا نیت میکنم خب تا آخر غذا این هست دیگر. حضرت میفرماید سر هر لقمه نیت کنید. بعد میفرماید که خب آقا سخت است سر هر لقمه، حضرت میفرماید که اگر وسط غذا حرف زدی، بعد از حرف مجدد نیت کن. یعنی مثلا چهارتا لقمه خردهاید با همان یک نیت و همان یک نیت باقی است، ولی حالا فکرتان رفت یک جای دیگر یا نه، حرف زدید، مجدد نیت کنید. این دیگر در واقع از باب سمح بودن است. که حالا دیگر ببین فضیلت این است که سر هر لقمه نیت کنی. حالا میگویی سختم است و اینها بعد از این که فکرت رفت یک جای دیگر، بعد از این که مثلا یک کلمه حرف زدی خب حالا مجدد نیت کن.
- پرسش مخاطب.
+ برای همین عرض کردم. اصلا وقتی شما خسته نیستید خوابیدن مکروه است. برای همین عرض کردم، حرام نباشد و مکروه نباشد. مباح محض باشد. شما آب دلتان نمیخواهد، بخورید مکروه است. آنجا اصلا قابل نیت دیگر نیست. چون میشود شرب اضافه، شرب اضافه مکروه است.
- پرسش مخاطب دربارهی قربه الی الله.
+ در روایات میفرمایند حسبه علی الله، یعنی پای حساب خدا. شده که شما مثلا میروید هیئت، یک نیازی در آن هیئت میبینید، بدون این که کسی بفهمد آن نیاز را رفع میکنید، میگویید پای حساب اباالفضل. خلاصهاش یعنی این. اصلا کاری با این ندارید کسی ببینید یا نبیند. کاری با این ندارید که مثلا این الان فایدهای برایتان داشته باشد یا فایدهای همین الان برایتان نداشته باشد. میگویید من با مثلا حضرت اباالفضل حساب و کتاب دارم. حالا این پای حساب اباالفضل، چه این که من قبلا از حضرت اباالفضل چیزی گرفتهام، این پای آن حساب، چه این که ما حساب و کتاب داریم. لذا در روایت میفرماید حسبه علی الله. نیت مومن قربه الی الله را داریم، ولی بیش از قربه الی الله، حسبه علی الله داریم. حالا در جامعهی ما قربه الی الله معروفتر شده. در روایات حسبه علی الله معروفتر است. پای حساب خدا. قربه الی الله برای نزدیک شدن به خدا. خب من هر کاری را انجام میدهم برای نزدیک شدن به خدا وقتی که مستحب باشد، واجب باشد، عبادت ذاتی باشد یا نه یک قدم نزدیکتر میشوم. حسبه علی الله را هم روایات به کار بردهاند بیشتر از قربه الی الله هم به کار بردهاند. یعنی پای حساب خدا. یعنی من حساب دیگری نمیخواهم از این. یعنی من این را برای مثلا سود دنیویاش انجام ندادم. من پای حساب خدا انجام دادم. چرا چون اگر پای سود دنیویاش باشد این دیگر همین جا میماند. شما سود دنیویتان را بردید میخواستید سیر بشوید، خب سیر شدید دیگر، دیگر از من چه میخواهید؟ شما مدرسه ساختی، از باب دلسوزی، خب دلسوزی خودت را تامین کردی دیگر، از من خدا چه میخواهی دیگر؟ برای من که نساختی. دلات سوخته، مدرسه ساختی، دلات شاد شد. دیگر گرفتی آن چیزی که میخواستی را. مگر بیشتر از این میخواستی؟ نه. خیلی خوب دیگر. خدایا من نمیدانستم که بیش از اینی هم وجود دارد. آهان، اگر نمیدانستی بیش از اینی وجود دارد، بیا در برزخ ما دوباره اینها را به تو عرضه میکنیم. آن وقت اینجا اختیار بکن. آن حساباش فرق میکند. مستضعف حساباش فرق میکند.
خب این جمله را تمام کنیم، «فَلْيَكُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَيْكَ» نه احب الامور الیک! توی حاکم میخواهی پشت سرت یک چیزی بماند. لذا کلمهی ذخائر میآورد. توی حاکم میخواهی یک چیزی پشت سرت بماند. لذا نمیفرماید فلیکن احب الامور الیک، «فَلْيَكُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَيْكَ». اگر میخواهی چیزی پشت سرت بماند، آن چیزی که میماند عمل صالح است، منتهی اظهارش هم بکن. یعنی بیا اعلام بکن. مثل من امیرالمومنین بیا اعلام بکن که من اگر بتوانم بیت المال را از حلقومتان بیرون میکشم. البته نتوانست این کار را بکند. آن مقداری که میخواستم نتوانستم. ولی اعلام کردم. چرا؟ که ملاک بدهم. شاخص بدهم و مردم مسیر من را بدانند، خط من را بدانند. چرا؟ به خاطر این که من گفتم من میخواهم مردم را تربیت کنم، نمیخواهم مردم آقا اجازه بشوند. میخواهم مردم تربیت بشوند لذا ملاک بهشان میدهم. میگویم معاویه، من نمیگذارم که تو یک روز حاکم بمانی. ولی نتوانستم یک روز هم تو را از حکومت کنار بگذاریم. آقا اگر نمیتوانی برای چه گفتی؟ ملاک را دارم میدهم. من نمیگذارم یعنی چه؟ یعنی من همهی تلاشم را میکنم که تو یک روز هم حاکم نباشی، و همهی تلاشم را کردم، این را راست گفتم اما خب نتوانستم بیشتر از این. مردم همراهی نکردند، هر چه، هر چه. حضرت آن اول نسبت به شریح میفرمایند که شریح یک روز هم نباید قاضی باشد. در واقع رئیس دستگاه قضائی حضرت بود. از زمان عثمان و از زمان عمر در واقع مانده بود. اما نتوانستند کنارش بگذارند. محدودش کردند ولی کنارش نتوانستند بگذارند. لذا عمل صالح را اظهار میکنند که کار درست این است. آن مقداری که توانستند انجام بدهند، انجام میدهند، آن مقداری که نشد، نشد. لذا بعدا نسبت به امیرالمومنین وقتی تحلیل میشود، میگوید اگر علی میماند، چه میکرد و چه میکرد و چه میکرد… از کجا میگویند؟ فرمایشات ایشان. و حضرت میخواهند این شاخصها معروف بشود در جامعه. که حاکمی وقتی میخواهد بیاید، بداند مسیر این مسیر است. لذا اولی الامور نیست، افضل الامور نیست، بلکه احب الامور است. من حاکم باید این امر را دوست داشته باشم و اظهار بکنم این دوستی را. خب دیگر تا همین جا باشد تا برسیم به «فَامْلِكْ هَوَاكَ».
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
- پرسش مخاطب دربارهی جبران اشتباهات.
+ آنجایی که راه جبران وجود دارد، جبران بشود. آنجایی که راه جبران وجود ندارد دو شکل است: حق الناس است یا حق الله. حق الله باشد با توبه رفع میشود. حق الناس باشد میماند و برای این که نماند رد مظالم را قرار دادهاند برای این. الا این که اشتباه من ناشی از مثلا حاکم بالاتر از من است. آن دیگر به عهدهی من نیست، آن دیگر به عهدهی اوست. لذا رد مظالماش هم به عهدهی اوست. من نمیدانستم. من نمیدانستم این اشتباه است. آن حاکم من را به این اشتباه انداخت و من نمیدانستم این اشتباه است. بعد که فهمیدم زمینهی جبران دیگر نداشتم. این به عهدهی کیست رد مظالماش؟ به عهدهی آن حاکمی است که من را به این اشتباه انداخت. در ادبیات فقهی میگویند اغراء به جهل. کسی که اغراء به جهل میکند ضامن اوست. ضامن، آنی نیست که به جهل افتاده و خطایی را مرتکب شده. لذا تاکید بر این که الفقه ثم المتجر همین است. چون یک وقتهایی آدم دست به یک کاری میزند، مخصوصا در کارهای اینجوری که دیگر دامنهاش یک نفر و دو نفر نیست، یک دفعه دامنهاش میشود چند هزار نفر. آن وقت یک، انجایی که حالا وجود دارد، مواردی ممکن است حق الناسی وجود داشته باشد. آن وقت یک حق الناسی باشد چند هزار نفره، حالا بیا… مگر از چند هزار نفر میشود کسب رضایت کرد؟ حالا از این چند هزار نفر نصفشان هم رفتهاند. شما آمدید در بورس یک کاری انجام دادید حالا نصفشان رفتند، حالا الان چهجور میخواهی جبران کنی؟ نسبت به اینهایی که هستند باشد حالا جبران میکنم، حالا نسبت به بقیه چه کار میخواهی بکنی؟ کسب رضایت میکنم. یعنی چه؟ چه را میخواهی کسب رضایت کنی؟ آن وقت یک راه اینجا قرار دادهاند، رد مظالم، حالا رد مظالم چهجوری میخواهی ضرر این همه را جبران کنی؟ مگر داری ینقدر که رد مظالم کنی؟ لذاست که میفرمایند مراقبت بکنید که سراغ مثلا ریاست نروید. رئیس اگر حرفی زد مثلا… حضرت در ادامهی نامه یک جایی میفرماید که اشتباه تو با اشتباه مردم فرق میکند مالک. مردم اگر اشتباه کردند خودشان مسئول اشتباه خودشان هستند. یا بابا مسئول اشتباه در خانواده دیگر بالاخره با چهار پنجتا بچه و زن و اینها کنار میآیند دیگر با هم، چهار پنج نفرند در این خانواده دیگر حالا کنار میآیند با هم یک جوری، ولی توی حاکم اگر اشتباه کردی، بعد میگوید که از خدا بخواه، حضرت میفرماید که از خدا بخواه که اشتباهات بین تو و خدا باشد نه بین تو و مردم. اگر بین تو و خدا باشد، حالا با خدا میشود یک جوری کنار آمد، با مردم تو نمیتوانی کنار بیایی. لذاست که این تصمیماتی که درش حقی وجود دارد خیلی باید با مراقبت باشد. خیلی باید با احتیاط باشد.