جلسه هفتم: دوست‌داشتن مردم و رفع دقیق نیازهای‌شان با اشتیاق قلبی، گذشت از خطاها

قلب مدیر باید آکنده از محبت به مردم باشد و آن را ابزار کند. همچنین با همین اشتیاق قلبی، نیازهای ضروری مردم را رفع کند و در این مسیر به ریزه‌کاری‌ها دقت داشته باشد. مدیر نباید مردم را طعمه و ابزار منافع خود ببیند. چرا که آن‌ها یا در دین و آیین شبیه ما هستند یا در خلقت و سرشت. از انسان‌ها خطا سر می‌زند. حتی ممکن است مکرر و از عمد سر بزند. مدیر باید مردم را ببخشد، همانطور که دوست دارد خدا از خطاهای او چشم‌پوشی کند.

▶️ فایل صوتی 00:97:00

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه هفتم نامه ۵۳ نهج البلاغه

  • تاریخ برگزاری: ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
  • محل برگزاری: قم، ساختمان علوم
  • استاد: محمدمهدی احسانی‌فر

موضوع

«وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّينِ وَ إِمَّا [أو] نَظِيرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ یُؤْتَي عَلَي أَیْدِيهِمْ فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَي أَنْ یُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ»


قواعد

  1. قلب مدیر باید عمیقاً و شدیداً به ۳ چیز اعتقاد داشته باشد: ۱. رفع نیازهای شدید مردم ۲. دوست داشتن حقیقی مردم و ۳. توجه به ریزه‌کاری‌ها و ظرافت‌ها در رفع نیازهای مردم.
  2. مدیر نباید مانند حیوان وحشی که حمله می‌کند و ضرر می‌زند، در پی چپاول و طعمه قرار دادن مردم باشد. نباید مردم را ابزار منافع خودش کند. چرا که ایشان یا مسلمان‌اند، یا آدم‌اند! آدمی ظلم را برای خودش و هم‌نوعانش نمی‌پسندد. حتی اگر دین هم نداشته باشد یا هم‌دین نباشند.
  3. از انسان‌ها خطا سرمی‌زند. حتی ممکن است زیاد سر بزند. اصلاً برخی از ایشان عیب و مرض دارند و خطا کردنشان عمدی است. تو وقتی خطا می‌کنی، حتی عامدانه خلاف می‌کنی، بین خودت و خدا، دوست داری خدا با تو چطوری برخورد کند؟ تو هم با مردم این جوری برخورد کن. همه‌ی این‌ها را گذشت کن!

نکات

  1. «رعیت» بر خلاف معنای رایج در زبان فارسی که یک بار تحقیرآمیز دارد، یعنی «مردم»، یعنی کسی که مراعات حال او و رعایت حقوق او لازم است. رعیت کلمه‌ای احترام‌آمیز است.
  2. آنچه در کل این نامه می‌آید، دستوری عمومی برای تعامل حاکمان با «انسان» است، نه انسان مسلمان! مردم مصر قبطی (کافر) بودند. این مراعات، مردم‌داری و خیرخواهی، هواداری امام از مسلمانان نبود، از انسان‌ها بود.
  3. حساب گذشت از خطاهای فردی، جدا از خطاهای اجتماعی و تضییع حقوق دیگران است. حاکم تضییع حق‌الناس را نمی‌تواند ببخشد. برخی جرایم اجتماعی را نیز طبق صلاحدید می‌تواند نبخشد، حتی اگر شاکی شخصی داشته باشد و بخشیده باشد!

خلاصه

حضرت خطاب به یک حاکم می‌فرمایند سه چیز باید شعار قلب تو باشد. اول «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ»، شعار قلبت را باید رحمت به مردم قرار بدهی. شعار، ظاهر فرد است. ما وقتی یک شعار می‌دهیم ظاهراً یعنی به آن حرف معتقدیم. شعار قلب، یعنی حقیقتاً و قلباً اعتقاد به یک چیز داشته باشیم. فریاد قلب، با فریاد زبان دیگر متفاوت است. رحمت، یعنی رفع نیازهای شدید مردم. مثلاً غذا، مسکن و آبرو. رحیم یعنی آن کسی که نیازهای شدید دیگران را برآورده می‌کند. همچنین معنای دیگر آن برداشتن بار و زحمت از دوش مردم است. چون راحتی یکی از نیازهای انسان است.

دوم، «وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ» یعنی قلب تو باید محبت به مردم را فریاد بزند! قلب را پایه‌ی اظهار محبت خودت به مردم قرار بده. اگر اظهار محبت و دوستی به مردم می‌کنی، این اظهار دوستی‌ات، ریشه قلبی داشته باشد. واقعاً دوست داشته باش مردم را و اظهار بکن. اگر در یک قلبی محبت مردم وجود نداشته باشد و این را فریاد نزند، آن قلب، شایستگی حکومت بر مردم را اساساً ندارد.

سوم «وَ اللُّطْفَ بِهِمْ» لطف چیست؟ توجه به ریزه‌کاری‌هاست. این خیلی جالب است که امیرالمومنین علی علیه السلام از حاکم می‌خواهد که به ریزه کاری‌های نیاز مردم توجه داشته باشد. ما یک وقت مثلاً به نیازهای اساسی و درشت توجه می‌کنیم. یک ریزه کاری‌هایی هم این وسط وجود دارد مثل احترام. آقا من می‌خواهم فلان چیز را به مردم بدهم، ریزه کاری‌اش این است که دارم با احترام می‌دهم یا نه؟

«وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً» نسبت به مردم، مثل حیوان وحشی‌ای که ضرر می‌زند و حمله می‌کند نباش! «تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ» که بگویی خب، دیگر حالا نوبت خوردن ما شد. [فرصت مغتنمی است برای چاپیدن مردم]. تا حالا شما بودید، حالا دیگر نوبت ما شد! اصلاً این ادبیات، نه فقط غیردینی، بلکه یک ادبیات غیر انسانی است! چرا نباید مردم را ابزار منافع خودت کنی؟ بابا جان! «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ»، به خاطر این که مردم دو گروه اند. «إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّينِ وَ إِمَّا [أو] نَظِيرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ» یا مسلمان‌اند، یا آدم‌اند. برای همین عرض کردم که انسانی نیست این کار. اصلاً مالک، بی دین هم که باشی، این کار انسانی نیست. این دستور، برای زمانی است که اکثر اهل مصر قبطی (کافر) هستند. این دستور برای یک جامعه ایمانی نیست که بگویی امیرالمومنین چقدر هوای مومنین را دارد. نه؛ امیرالمومنین را ببین که چقدر هوای انسان‌ها را دارد. آنچه که اینجا دارد می‌آید، روش برخورد با «انسان» است. فارغ از این که این انسان، فاسق، کافر، گنهکار یا مومن باشد. این دستور برای حکومت بر «انسان» است.

«یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ» مردم خطا می‌کنند. ازشان خطا سر می‌زند، ممکن هم هست که زیاد خطا بکنند. «وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ» اصلاً عیب دارند. خطا یک بار، دو بار، ده بار، پنجاه بار، حالا خطا کرده! «وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ». اصلاً عیب دارد. یعنی مرض دارد. «وَ یُؤْتَي عَلَي أَیْدِيهِمْ فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ» اصلاً عمداً خطا می‌کند! نه؟ حواسش نبود و خلاف کرد. خب، آقا چه‌کار کنیم؟ «فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَي أَنْ یُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ» تو وقتی خطا می‌کنی، وقتی عامدانه خلاف می‌کنی بین خودت و خدا، دوست داری خدا با تو چطوری برخورد کند؟ تو هم با مردم این جوری برخورد کن. خیلی معیار خوب و جالبی است. من گاهی زندان رفته‌ام با بعضی از این [زندانی‌ها] صحبت کرده‌ام، یک اظهاراتی دارند که خیلی جالب و عبرت انگیز است. گاهی آدم از شدت خطا به یک جایی می‌رسد، که اگر بهش بگویند که خودت اگر به جای من قاضی باشی، با خودت چه کار می‌کنی و چه حکمی می‌دهی؟ وجدان خودش را حاکم می‌کند می‌گوید می‌زنم چنان [می‌کنم با خودم]. اصلاً یک لحظه به خودم اجازه زندگی نمی‌دهم! ولی یک وقت هم هست که آدمی به خودش نگاه می‌کند می‌بیند که… البته ما آدم‌ها خیلی به خودمان راحت می‌گیریم ها! ولی به هر حال، می‌گوید که حالا اینجا از دستم در رفت، اینجا عمدی انجام دادم ها، ولی نیت بدی نداشتم. اینجا… حضرت می‌فرمایند همه اینها را ببخش. ولش کن! خیلی حرف است. عمدی انجام داده. ولی می‌گوید آقا من [مثلا] تحت تأثیر [فلان چیز] قرار گرفتم.

متن کامل

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

در ادامه‌ی بحث از نامه 53 نهج البلاغه، که در آن امیرالمومنین علیه السلام، خطاب به مالک، دستور مفصلی را ارائه کردند. رسیدیم به این عبارت: «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّينِ أو نَظِيرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ یُؤْتَي عَلَي أَیْدِيهِمْ فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَي أَنْ یُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ»

به فراز دیگری از فرمایش امیرالمومنین علی علیه السلام رسیدیم خطاب به یک حاکم. حضرت می‌فرمایند «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ». «أَشْعِرْ قَلْبَكَ»، یعنی مثلاً شعار قلب خودت قرار بده. شعار، ظاهر فرد است. ما وقتی یک شعار می‌دهیم ظاهراً یعنی به آن حرف معتقدیم. حالا حضرت می‌فرمایند که این شعار قلبت باشد. یعنی قلب تو این را فریاد بزند که «الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ». فریاد قلب آن وقت با فریاد زبان دیگر متفاوت است. اینجا دیگر بحث این نیست که به مردم مثلاً اظهار دوستی بکن. نه! قلب تو باید محبت به مردم را فریاد بزند. این را دیگر هر کسی خودش می‌فهمد. یعنی اگر یک قلبی در آن محبت مردم وجود نداشته باشد و این را فریاد نزند، آن قلب، شایستگی حکومت بر مردم را اساساً ندارد. این ویژگی‌ای هست که حضرت مطالبه می‌کنند. رعیت، یعنی آنهایی که مراعات حالشان لازم است. تعبیری که در روایات ما برای «مردم» آمده، یکی از تعابیری که در روایات ما برای «مردم» آمده، «رعیت» است. رعیت در زبان فارسی و مثلاً در فرهنگ قم، یعنی قشر پائین اجتماع. مثلاً کارگر. ولی رعیت در فرهنگ عربی نه، این طور نبوده است. رعیت در فرهنگ عربی یک کلمه خیلی با معنای خیلی باکلاس بوده است! لذا با نگاه فارسی برداشت نکنیم از آن. رعیت یعنی آن کسی که مراعات حال او لازم است. رعایت حال او برای من لازم است. رعیت یعنی این. مثل اینکه مثلاً آمدند البته این هم کلمه‌اش عربی است ولی در فارسی گفتند ارباب رجوع. مثلاً. که این ارباب رجوع، مثلاً با کلاس تر از رعیت است در فارسی ما. چون مثلاً یک بار فرهنگی تحقیر آمیز داشت کلمه رعیت. حالا نمی‌دانم همه جا این طوری هست یا فقط مثلاً در قم و این اطراف و این جاها کلمه رعیت یک بار تحقیر آمیز دارد؟ بله. مثلاً می‌شود گفت که تا یک حدودی در کل فرهنگ فارسی شاید این طوری باشد. ولی در قم خیلی پررنگ‌تر. مثلاً این رعیت است بابا… [با لحن تحقیر آمیز]. یک حالت این طوری. یک حالت تحقیر آمیز دارد. ولی اساساً این فرهنگ در زبان عربی، در کاربری این واژه نبوده. بلکه رعیت یک کلمه‌ی خیلی باکلاس و در واقع اشاره به این داشته است که آن فردی هست که باید حقوقش رعایت بشود. و شما اصلاً آمدی برای رعایت حقوق او. یک چنین تذکری در این واژه وجود داشت و در فرهنگ کاربری‌اش. «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ» قلب تو باید رحمت به رعیت را شعار بدهد. و فریاد بزند. چون چند تا واژه در کنار هم اینجا آمده است رحمت، محبت و لطف، لذا این ها را جدا جدا معنا می‌کنم.

رحمت، ما در فارسی مثلاً می‌گوییم که رحم کن به او. کجا این را به کار می‌بریم؟ یک جایی که مثلاً می‌خواهیم جلوی یک سختی را بگیریم. ایشان مثلاً، من ممکن است یک کار سخت بهشان بدهم. می‌گوییم آقا رحم کن به او. یعنی این کار سخت را به او نده. یا نه، مثلاً یک کسی یک خطایی کرده مستحق مجازات است می‌گوییم خب حالا رحم کن به او. یعنی مجازاتش را کم کن یا حالا نادیده بگیر یا حالا مثلاً… رحمت در کاربری عصر معصومان علیهم السلام، به معنای رفع نیاز نیازمند بوده است. نیاز شدید. بعضی از نیازها، نیازهای معمولی است. حالا تأمین شد، شد، نشد، نشد. بعضی از نیازها، نیازهای شدید است مثل غذا و مسکن. یک چیزهایی نیازهای شدید انسانی است؛ آبرو مثلاً. آن وقت رحیم یعنی آن کسی که نیازهای شدید دیگران را برآورده می‌کند. روحیه‌اش این طوری است. می‌گوید مثلاً رحیم نسبت به خانواده باشید. یعنی دنبال رفع نیازهای شدید خانواده باشید. این یک طرف. یک طرف دیگر معنایش شبیه همین معنایی هست که در فارسی داریم. که رحم کن یعنی مثلاً در مجازاتش تخفیف بده. یا این که مثلاً بارش را کم کن. یا این که مثلاً… چرا؟ چون راحتی، جزء نیازهاست. این جوری نگاه می‌کردند. آن وقت پس معنایش یک چیزی بیش از آنی هست که ما در فارسی الآن داریم استفاده می‌کنیم. که می‌گوییم رحم کن یعنی دعوایش نکن مثلاً مجازاتش نکن مثلاً. نه. در کاربری آن عصر، به معنای رفع نیاز بوده به اضافه اینکه حواست به آبرویش باشد و حواست به توانایی اش باشد.

- پرسش مخاطب
+ پاسخ استاد: حالا در ترجمه‌ی کوتاه گفته می‌شود به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان. مهربان یعنی همان کسی که هم به نیازها توجه دارد و هم حواسش هست که مجازات را تخفیف دهد و از همین قبیل چیزها. ولی بعد در بحث تفسیر، گفته می‌شود «یا رحمن الدنیا و الآخره و رحیمهما». یعنی خداوند متعال هم رحمان دنیا و آخرت است هم رحیم دنیا و آخرت است. منتها چیزی که هست این است که رحمانیت خدا، برای مؤمن و کافر است. رحیمیت خدا برای مؤمن است. آن خاص بودن این است. به طور کلی صفات وقتی برای خدا به کار می‌رود عین همانی نیست که برای ما به کار می‌رود. حتماً یک تفاوتی دارد. می‌گویند «بل یداه مبسوطتان» یهود گفتند که دست خدا بسته است. «غلت ایدیهم» دست خودشان بسته باد. «بل یداه مبسوطتان» دو دست خدا باز است. خب، آیا ید که قرآن کریم برای خداوند به کار برده است همین دست است؟ نه. اما ید، ید است. اما این نیست. رحمت خدا، رحمت است. اما حتماً به مدل همین رحمتی هست که ما نسبت به هم داریم؟ نه. بلکه یک چیزی خیلی فراتر، و فراتر از تصور. پس چطور ما این‌جوری معنا می‌کنیم؟ چون بیشتر از این نمی‌فهمیم. لذا می‌فرماید که مومن بعد از مرگ، با جلوه‌هایی از صفات خداوند متعال مواجه می‌شود که قبل از آن نمی‌شناخته است. ما صفات خداوند را که می‌دانیم. رحمن است و رحیم است و غفور است. اما با جلوه‌هایی از مثلاً همین غفران، یا آن طرفش، «شدید ذوانتقام»! فقط این طرفی‌ها را نگوییم. آن طرف هم هست. با جلوه‌هایی از شدت خدا مواجه می‌شود که قبلاً نمی‌شناخته. چرا؟ چون آنجا اصلاً برخی از پرده‌ها کنار می‌رود. برخی از چیزهایی را که ما ابزار فهمش را در اینجا نداشتیم و به ما داده نشده بود، آنجا یک ابزار فهم اضافه‌تری به ما می‌دهند و یک چیزهای جدیدتری را هم می‌فهمیم و می‌بینیم. لذا الان که اینجا داریم «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ» را معنا می‌کنیم، در واقع داریم رحمت بین ما انسان‌ها را معنا می‌کنیم.

«وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ»، محبت را قبلاً عرض کرده بودم که اظهار دوستی است. اظهار دوستی. می‌فرماید «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ […] وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ» یعنی «لِلرَّعِيَّةِ»، قلبت اظهار دوستی بکند. آقا قلب چطوری می‌خواهد اظهار بکند آخر؟ زبان کارش اظهار کردن است. دست کارش اظهار کردن است و این چهره من مثلاً کارش اظهار محبت است مثلاً با یک لبخندی با یک مثلاً… قلب چطوری؟ یعنی قلب را پایه اظهار محبت خودت قرار بده. یعنی اگر اظهار محبت به مردم می‌کنی و اظهار دوستی به مردم می‌کنی، این اظهار دوستی‌ات، ریشه قلبی داشته باشد. نه اینکه صرفاً یک اظهار دوستی بکنی؛ نه! واقعاً دوست داشته باش مردم را و اظهار بکن. با پایه‌ی قلبی.

«وَ اللُّطْفَ بِهِمْ» لطف چیست؟ توجه به ریزه‌کاری‌هاست. این خیلی جالب است که امیرالمومنین علی علیه السلام از حاکم می‌خواهد که به ریزه کاری‌های نیاز مردم توجه داشته باشد. ما یک وقت مثلاً به نیازهای اساسی و درشت توجه می‌کنیم. یک ریزه کاری‌هایی هم این وسط وجود دارد مثل احترام. آقا من می‌خواهم فلان چیز را به مردم بدهم. ریزه کاری اش این است که داری با احترام می‌دهی یا نه؟ ریزه کاری اش چه هست؟ مثلاً یک کار خوبی کردی، خیلی خوب، مردم بیایند مثلاً به این شکل توافق کردیم، مردم بیایند به این شکل راحت‌تر بروند کربلا مثلاً. حالا به ریزه کاری‌هایش هم توجه کردی که چقدر باید در صف بایستند؟ به ریزه کاری‌هایش توجه کردی که اعلام کردی شنبه بیایید مهر بزنید بعد ملت رفتند در صف، بعد گفتی یکشنبه بیایید! بعد بعضی جاها یکشنبه هم امروز رفتند، گفتی دوشنبه بیا! ببین یک کار خوبی انجام دادی. یک کار خوبی انجام دادی اما آن کار خوب، با توجه به ریزه کاری‌هایش بوده یا نه؟ که مثلاً شعباتت را اضافه می‌کردی. راه داشت این‌ها. ۲۰ تا شعبه داری در یک شهر بزرگ مثل قم؟ خب چرا ۲۰ تا شعبه؟ خب این ۲۰ شعبه را می‌کردی ۲۰۰ شعبه. می‌گفتی آقا من آدم مستقر می‌کنم، تو که می‌خواهی همینطوری بفرستی بروند. تو که می‌خواهی لب مرز مثلاً گذرنامه را چک نکنی، ما که می‌فهمیم داری چه‌کار می‌کنی، این را با رعایت همین ریزه کاری‌هایش انجام می‌دادی. می‌آمدی ۲۰۰ تا از این سرگرد و سرهنگ‌ها را مستقر می‌کردی در مدارس، می‌گفتی آقا بروید هر کدام، اینها چه را می‌خواهند مگر چک کنند؟ یک کارت ملی می‌خواهد چک کند، یک ثبت بکند. سامانه‌اش را بعداً می‌زدی. به جای ۲۰ تا می‌شد ۲۰۰ تا. کاری داشت؟ این می‌شد توجه به ریزه کاری‌ها. «اللُّطْفَ بِهِمْ» یعنی به ریزه کاری نیازهای اینها هم حواست باشد. یک جاهایی دیدید مثلاً یک سازمان‌هایی، یک مجموعه‌هایی، یک مثلاً گروه‌هایی، توجه به یک ریزه کاری‌هایی می‌کنند، و رضایتمندی را در آن مجموعه بالا می‌برند. مثلاً می‌آید یک جایی را در نظر می‌گیرد -مثلاً می‌گویم، یک وقت ممکن است اینجا خلاف باشد و غیر قانونی باشد مثلاً، مطلع نیستم. مثال دارم می‌زنم که [موضوع منتقل شود]، مثلاً می‌گویم- در آن سازمان و مجموعه می‌آید یک اتاق برای استراحت در نظر می‌گیرد. آقا ببین مثلاً من درست است من باید بر فرض باید از صبح تا ظهر کار بکنم. خیلی خوب. حالا اگر من بر فرض، خسته شده باشم، چه کار باید بکنم؟ هیچی آقا، باید ساعتت را خارج کنی. خب باشد، ساعتم را خارج کنم؛ یک راهش این است. من بروم خانه استراحت کنم. خب، کل آن روز را باید مرخصی بگیرم دیگر. دیگر هیچی به هیچی می‌شود. یک راه دیگرش هم این است که یک ساعت مرخصی بگیرم. ولی یک ساعت تا من بروم خانه و برگردم یک ساعت دیگر تمام شده دیگر… هیچی. پس به نفع خود سازمان هست و به نفع خود مجموعه‌ات هست یک جایی را در نظر بگیری، من، یک ساعت را باشد، از ساعت کارم خارج می‌کنم، از دستگاه خارج می‌کنم ولی یک ساعت را همانجا استراحت می‌کنم. این سطح رضایت مندی من را بالا می‌برد. چون من الآن خوابم گرفته. من تا بروم خانه، خوابم هم پریده. این می‌شود لطف. یعنی توجه به ریزه کاری‌های نیاز رعیت. آن کسی که من باید حقوق او را مراعات کنم.

- پرسش مخاطب: اینها هم «و أَشْعِرْ» دارند؟
+ پاسخ استاد: بله «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ [أَشْعِرْ] الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ [أَشْعِرْ] اللُّطْفَ بِهِمْ» یعنی این «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ» یعنی چه؟ یعنی اصلاً باید دل شمای حاکم این طوری شکل گرفته باشد. که من باید ریزه کاری‌های نیاز [را توجه کنم.] مثلاً، یک جایی من کار می‌کردم حدود ۲۰ سال پیش. اصلاً الآن با درستی و غلطی این ایده کاری ندارم، می‌خواهم فقط همین توجه به این ریزه کاری را بگویم. ممکن است این ایده یک جایی درست باشد و یک جایی غلط باشد. یا در یک زمانی درست باشد و در یک زمانی غلط باشد. اصلاً با این الآن کاری ندارم. یک جایی کار می‌کردم؛ اینها در مجموعه خودشان یک نفر را داشتند که به همه‌ی کارهای ماشین وارد بود. به همه کارهای ماشین، خودرو، وارد بود. یک سری کارها را خودش بلد بود و انجام می‌داد و یک سری کارها را هم که بلد نبود انواع و اقسام تعمیرکار و باطری ساز و همه‌ی اینها را می‌شناخت و چون خودش هم آدم زرنگی بود کلاه سرش نمی‌رفت. خب حالا من می‌خواهم مثلاً ماشین خودم را ببرم، خب هزار جور دغدغه دارم که الآن سرم کلاه می‌رود یا نمی‌رود؟ اصلاً مشکلش این هست یا نیست. اصلاً… به صرفه بود برای من که این ماشین را بدهم دست آقای فلانی، بگویم آقای فلانی خودت دیگر می‌دانی، من نمی‌دانم مشکلش اصلاً چی هست. این فقط این طوری هست. اگر خودت می‌توانی انجام بدهی، خودت انجام بده. اگر نه، نمی‌دانم. هرجا می‌خواهی ببری ببر، خب هزینه‌اش را ایشان، هزینه کار را که داشت می‌گرفت، یک هزینه‌ای هم می‌گرفت بابت این کارپردازی که انجام داده بود. عوضش من خیالم راحت بود. چرا؟ چون آنجایی که ممکن بود فریب بخورم، ممکن بود ده برابر این پولی که من دارم به ایشان می‌دهم بابت این کارپردازی، فریب بخورم. آنوقت ایشان را گذاشته بودند و گفته بودند که آقا اصلاً شما چرا غیر رسمی این کار را انجام می‌دهی؟ اصلاً رسمی انجام بده. خارج از ساعت. این جا کار شما چیز دیگری است. شما کارمند این جا هستی؛ باید کارت را انجام بدهی. اما این را بدان، این کار شما یک کار یواشکی و مخفیانه نیست. ما به کار شما رسمیت می‌دهیم. این خیلی هم خوب است اتفاقاً. شما هم این کار را اتفاقاً انجام بده ما هم ممکن است حالا بابت این کاری که انجام می‌دهی ممکن است بعداً به شما هدیه‌ای بدهیم یا ندهیم. ولی شما داری پولت را از خود فرد می‌گیری. ولی حالا. می‌خواهیم بگوییم کاری که داری انجام می‌دهی مورد حمایت ماست. حمایت زبانی ماست. آن وقت صبح به صبح هرکسی که مشکلی داشت ماشینش. می‌آمد روی کاغذ می‌نوشت که مثلاً مشکل ماشین من این است، می‌چسباند روی میز ایشان. ایشان بعد از ساعت کار، بعد از ظهر، البته روی میزش که می‌گویم چون دو تا میز داشت، یک میز محل کار داشت یک میز جدا داشت، که رئیس مجموعه گفته بود که روی آن میز جدا، که حواست پرت نشود موقع کار که فکرت برود آنجا. روی آنجا. ظهر که شد خواستی بروی، می‌روی آنجا را نگاه می‌کنی. می‌رفت آنجا، مثلاً می‌دید که چهار تا کاغذ است. سوئیچ هاش هم روش هست. یکی یکی اینها را برمیداشت می‌برد تا بعد از ظهر و شب و فردا و تا سه روز دیگر بالاخره می‌آورد اینجا و تحویل می‌داد و بعد هم می‌گفت آقا هزینه‌اش این قدر شد و افراد پرداخت می‌کردند و اینها. خب این می‌شود چه؟ یک ظرفیتی بوده که در آن مجموعه وجود داشته. رئیس مجموعه اصلاً این ظرفیت را کشف نکرد. این ظرفیت وجود داشته، و از این ظرفیت داشته به شکل مخفی استفاده می‌شده. در ساعت کار، می‌آمدند با این بنده خدا، صحبت می‌کردند می‌گفتند فلانی ماشین من این طوری هست این را می‌بری فلان؟ یک ده دقیقه این وسط پِرتی کار داشت. رئیس مجموعه چه کار کرد؟ گفت آقا این که خب یک نیاز است و نمی‌شود نادیده‌اش گرفت. این نیاز هم موجب شده که من دچار پِرتی کار بشوم. این در ساعت کارش، هی حرف می‌زند و اینها، حواس خودش پرت می‌شود و تمرکزش از بین می‌رود حتی اصلاً این ده دقیقه هاش هم خارج کند، تمرکزش از بین می‌رود. خب من بیایم یک کاری بکنم. اصلاً این به عنوان یک امتیاز در مجموعه تلقی بشود. یک آپشن مجموعه تلقی بشود. بدون اینکه هزینه‌ای بکند. گفت خیلی خوب کاری می‌کنی. ما از کارت حمایت می‌کنیم. چرا مخفی این کار را انجام می‌دهی. خیلی هم درست است. منتها، این کار را انجام بده. صبح به صبح بنویسند بگذارند آنجا ظهر شما بردار بُرو هم خیال ایشان راحت شد هم خیال آنها راحت شد. شد یک آپشن برای مجموعه. می‌شود لطف. حالا این ایده درست است یا غلط است را الان کاری ندارم، این توجه به این ریزه کاری مهم است برایم. این می‌شود لطف. امیرالمومنین علیه السلام از حاکم می‌خواهد که دلش اصلاً یک جوری باشد که گرایش و کشش نسبت به لطف داشته باشد. نسبت به توجه به ریزه کاری‌های نیاز افراد داشته باشد.
- پرسش مخاطب: معنای لغوی لطف چیست؟
+ پاسخ استاد: توجه به ریزه کاری هاست. خداوند لطیف است یعنی خداوند به جزئیات امور شما آگاه است و توجه دارد.
- پرسش مخاطب
+ پاسخ استاد: چند مورد در ادامه‌ی خطبه هست. در بحث نظارت مردم. در بحث نظارت عیون. که کارشان این بوده. حالا خود این عیون چطوری باید مورد نظارت واقع بشوند. چند مورد در ادامه خطبه داریم در بحث نظارت.

«وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً» نسبت به مردم، مثل حیوان وحشی‌ای که ضرر می‌زند نباش! مثل حیوان وحشی که حمله می‌کند نباش! که «تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ» که بگویی خب، دیگر حالا نوبت خوردن ما شد. تا حالا شما بودید، حالا دیگر نوبت ما شد. اصلاً این ادبیات، یک ادبیات غیر انسانی است. نه غیر دینی! یک ادبیات غیر انسانی است.

- پرسش مخاطب
+ پاسخ استاد: بله. خوردن آنها را غنیمت می‌دانید. گرگ چطور است؟ اصلاً انگار می‌خواهد بپرد به آدم که… شغال نسبت به مرغ مثلاً -خب این را چون زیاد دیدیم حالا مثال بزنم- شغال نسبت به مرغ، یعنی کمین می‌کند تا ببیند و فرصتی پیدا بکند، این می‌شود «تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ»، یعنی منتظر یک فرصت است برای خوردن این مرغ. منتظر یک فرصت است برای اینکه از این مردم یک چیزی برای خودش در بیاورد. این می‌شود «تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ». منتظر فرصت است برای خوردن مردم؛ برای چاپیدن مردم. تا جایی که فرصتش پیدا نمی‌شود، خب، می‌بینی که خوب است مثلاً. انگار آدم خوبی است. یک لحظه که فرصتش پیدا شد، می‌بینی که عه! یک دفعه شد مثلاً «تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ».
- پرسش مخاطب: آنهایی که احتکار هم می‌کنند هم چنین موضوعی است؟
+ استاد: «تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ». بله. همینطور است. یعنی تا فرصت را مناسب ببیند برای اینکه مثلاً یک [کالایی داشته، گران شده، احتکار کند] بله این می‌شود «تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ».

می‌فرماید این جوری نباش. چرا؟ به خاطر اینکه بابا جان «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ»، فاء دارد. یعنی به خاطر اینکه مردم دو گروه اند دیگر. «إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّينِ وَ إِمَّا [أو] نَظِيرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ» یا مسلمان اند یا آدم اند. برای همین عرض کردم که انسانی نیست این کار. اصلاً مالک، بی دین هم که باشی، این کار انسانی نیست. قبلاً عرض کردم. این دستور، در زمانی هست که اکثر اهل مصر قبطی هستند. کافر هستند. مسلمان نیستند اصلاً. خیلی جالب است. این دستور نسبت به یک جامعه ایمانی نیست که بگویی عه امیرالمومنین چقدر هوای مومنین را دارد. نه؛ امیرالمومنین را ببین چقدر هوای انسان‌ها را دارد. نه مومنین را. اکثریت اهل مصر در این دوره کافرند و مسلمان نیستند. اصلاً بحث شیعه و غیر شیعه که حالا هنوز آنجاها مطرح نیست اصلاً. کافرند. حضرت دارد نسبت به کفار می‌فرماید این جوری اداره‌شان کن. نشود که بگویی مثلاً… نه. «أو نَظِيرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ» آدم است دیگر حالا کافر باشد. خب آدم است. تو حاکمی. یعنی این دستورات، دستورات عمومی است. یعنی یک وقت هست شما می‌گویی آقا من برای روش برخورد با مثلاً شیعه، یک دستوری دارم و برای روش برخورد با اهل سنت یک دستوری دارم. و برای روش برخورد با مسیحی و یهودی و زرتشتی یک دستوری دارم، خیلی خب، باشد. ما الآن در مورد آن صحبت نمی‌کنیم و آن را هم نفی نمی‌کنیم. آن سر جای خودش. اما آنچه که اینجا دارد می‌آید، این روش برخورد با «انسان» است. فارغ از این که این انسان، حالا در ادامه حضرت می‌فرمایند، می‌فرمایند که فاسق ممکن است باشد. فارغ از این که این انسان کافر است. یا مسلمان. فارغ از این که فاسق است، گنهکار است یا مومن. این دستور برای حکومت بر «انسان» است.

- پرسش مخاطب.
+ اصلاً اسلام همین است. اسلام اصلاً چیزی به عنوان ظاهرسازی ندارد. اسلام همین است، لذا خود به خود گرایش ایجاد می‌کند. نه اینکه مالک برو این کارها را بکن که مردم جذب بشوند؛ نه نه! اصلاً اسلام همین است. لذا اگر مردم آمدیم و بعد از ۵۰ سال، مردم جذب اسلام نشدند، دستور امیرالمومنین تغییر می‌کند؟ نه. این دستور برای روش حکومت بر انسان است. این تغییر نمی‌کند. این مردم جذب اسلام بشوند یا نشوند دستور من همین است. نه برای حکومت بر مومن.
- پرسش مخاطب
+ حالا آنجا باز یک چیزهای خاص دیگری هم ممکن است باشد. آنجا مثلاً یک…
- صحبت مخاطب
+ بله، برای همین عرض می‌کنم. که حالا آنجا چیزهای دیگری هم… ولی همین‌ها که برای برخورد و حکومت بر انسان است را برویم سراغش، تا بعد برسیم به…
- پرسش مخاطب
+ نه. برویم این کار را انجام بدهیم. این خود به خود گرایش به سمت اسلام پیدا خواهد کرد. هدف از این کارها، آن نیست. ما بحث تبلیغ دین را جدا داریم ولی هدف ما از «وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا» این نیست که برویم برایشان خانه‌ای بسازیم که بیایند؛ نه نه! خانه ساختن برای‌شان وظیفه من هست. این یک چیز است… لذا بیاید مومن بشود، خانه را برایش می‌سازم و مومن هم نشود خانه را برایش می‌سازم. اما جداگانه من یک وظیفه تبلیغ دین دارم. این یک چیز دیگر است. کجا فرقش معلوم می‌شود؟ آنجایی که او با تبلیغ من جذب دین نشد. باز هم من وظیفه «عِمَارَةَ بِلَادِهَا» را دارم. باز هم من وظیفه «اللُّطْفَ بِهِمْ» را دارم، وظیفه‌ی رحمت را دارم، وظیفه‌ی محبت را دارم.

«إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّينِ وَ أو نَظِيرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ» مردم خطا می‌کنند. «یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ». ازشان خطا سر می‌زند، ممکن هم هست که زیاد خطا بکنند. «وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ» اصلاً عیب دارند. خطا، آقا حواسم نبود زیاد خطا کردم. خب چرا این قدر خطا می‌کنی آخر؟ خطا یک بار، دو بار، سه بار، ده بار، پنجاه بار، حالا خطا کرده! «وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ» اصلاً عیب دارد. یعنی چه؟ اصلاً مرض دارد. خب، «وَ یُؤْتَي عَلَي أَیْدِيهِمْ فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ» اصلاً عمداً خطا می‌کند. نه؟ حواسش نبود و خلاف کرد. خب، آقا چه‌کار کنیم؟ «فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَي أَنْ یُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ» تو وقتی خطا می‌کنی، تو وقتی عامدانه خلاف می‌کنی بین خودت و خدا، دوست داری خدا باهات چطوری برخورد کند؟ تو هم با مردم این جوری برخورد کن. خیلی معیار خوب و جالبی است. یک وقت‌هایی آدم، خود آدم، ممکن است، چون من گاهی زندان رفته‌ام با بعضی از اینها صحبت کرده‌ام، یک اظهاراتی دارند که خیلی جالب است برایم، یعنی خیلی عبرت انگیز است. گاهی آدم از شدت خطا به یک جایی می‌رسد، که اگر بهش بگویند که آقای فلانی، خودت اگر باشی، خودت باشی، به جای منِ قاضی، با خودت چه کار می‌کنی؟ برای خودت چه حکمی می‌دهی؟ وجدان خودش را حاکم می‌کند می‌گوید می‌زنم چنان مثلاً… این جوری به من گفته‌اند ها… می‌گوید که من اگر خودم قاضی خودم باشم، اصلاً یک لحظه به خودم اجازه زندگی نمی‌دهم! این قدر مثلاً من چه کردم… خب، ولی یک وقت هم هست که آدمی به خودش نگاه می‌کند می‌بیند که… البته ما آدم‌ها خیلی به خودمان راحت می‌گیریم ها! ولی به هر حال… می‌گوید که حالا اینجا از دستم در رفت، اینجا عمدی انجام دادم ها، ولی نیت بدی نداشتم. اینجا… حضرت می‌فرمایند همه اینها را ببخش. ولش کن. خیلی حرف است. عمدی انجام داده. ولی می‌گوید آقا من تحت تأثیر ماهواره واقع شدم. به من گفتند بریز تو خیابان، من آمدم در خیابان. خودم نیت بدی نداشتم. ببین بابای من معلم است. بابای من آخوند است. ببین بابای من اصلاً… ببین بابای من کاسب است یک عُمر است در این محل دارد با آبرو زندگی می‌کند. آقا ببین…

- پرسش مخاطب: حتی اگر اظهار پشیمانی نکرد؟
+ پاسخ استاد: خب دیگر. آن یک حرف دیگر است. برای همین جدا کردم این ها را.

ببین آقا، شما شیشه مغازه را شکستی. [او هم می‌گوید:] من پول شیشه مغازه را می‌دهم و با صاحبش هم می‌روم صحبت می‌کنم رضایتش را… خیلی خوب. اگر این کار را انجام دادی من دیگر کاری با تو ندارم، برو. حضرت می‌فرمایند… و حضرت این جوری برخورد کرد. با آشوب‌های اجتماعی، امیرالمومنین علیه السلام این جور برخورد کرد. در بصره، پیش از شروع جنگ، آشوب‌های بزرگی شد. امیرالمومنین علیه السلام چطوری برخورد کردند؟ قشنگ جدا کرد اینها را از هم. قشنگ این‌ها را جدا کرد از هم. این فریب خورده، خیلی خب، فریب خوردی، حق الناس گردنت هست. ببین حق الناس‌ات را… خودت هم ندی من بالا سرت می‌ایستم مچت را می‌گیرم تا این حق الناس را بدهی. چرا؟ چون من حاکم هستم و مأمورم به اینکه حق این آقا را بدهم. تو حق این آقا را خوردی. شیشه‌اش را شکاندی و خانه‌اش را آتش زدی خب باید بدهی. اگر نخواهی بدهی من به زور ازت می‌گیرم. این از این. ولی حالا نسبت به علت این که چرا این کار را کردی؟ آقا می‌آیند سر ما کلاه می‌گذارند آقا دروغ می‌گویند. هرکسی را ما یکی در گوشش بزنیم می‌آید دروغ می‌گوید، می‌گوید من خطا کردم. عه؟ امیرالمومنین عقلش به این نمی‌رسد؟ تو فقط عقلت به این می‌رسد؟ امیرالمومنین عقلش نمی‌رسد که ممکن است این‌هایی که در بصره آشوب کردند موقع جداسازی، دروغ بگویند برای اینکه از مجازات رهایی پیدا کنند؟ تو فقط عقلت می‌رسد؟ که داری قانون می‌نویسی مثلاً؟ آقا ما با حکیم طرف هستیم. با یک آدمِ همین‌جوری طرف نیستیم. با بزرگ‌ترین حکیم طرف هستیم. او عقلش به این چیزها می‌رسد. ولی در عین حال می‌فرماید روش حکومت این است. اگر می‌خواهی حکومت کنی، راه همین است. اگر می‌خواهی مردم را داشته باشی، راه این است. در ادامه حضرت می‌فرمایند؛ چند جمله بعد حضرت می‌فرمایند. می‌گویند اگر این طوری عمل کردی مالک، آن وقتی که نیاز داری، مردم هوایت را دارند. ولی اگر این جوری عمل نکردی، دیگر از مردم توقع نداشته باش. دیگر فردا نگو آقا چرا مثلاً ۴۸ درصد آمدند در انتخابات! ببین چه کار کردی. خیلی روشن است دستورات. مالک این که تو حق هستی، دلیل نمی‌شود که از هر راهی، استفاده بکنی برای احقاق حق. نه. تو حق، اما راهی که می‌روی باید این باشد. آقا سخت است، آقا بعضی‌ها می‌خواهند ما را فریب بدهند، آقا نمی‌خواهی؟ اگر نمی‌توانی توی مالک این جوری حکومت کنی، حکومت نکن، ما یکی دیگر را می‌گذاریم. اگر می‌خواهی تو حکومت کنی، راهش این است. می‌توانی قلبت را راضی کنی که چنین محبتی، چنین رحمتی و چنین لطفی به رعیت، نه به مومنین ها! نه به مسجدی‌ها! نه نه، به «رعیت»، مردمی که باید حقوقشان رعایت بشود، اگر می‌توانی چنین محبتی داشته باشی، که اگر ریختند و علیه تو شعار دادند، جدا کنی، بگویی ببین تو که من می‌دانم، تو بچه خوبی بودی، تو بچه خوبی هستی، تو مثلاً، تو فریب خوردی، تو… برو ولی دیگه این کار را نکنی ها! آقا دوباره اگر این کار را انجام داد چی؟

- پرسش مخاطب
+ پاسخ استاد: عفو عمومی. وقتی شورش در بصره بزرگ شد، حضرت عفو عمومی صادر کردند. بعد از اینکه حضرت مسلط شدند فرمودند که هر کسی حق الناس گردنش نیست برود. هر کسی حق الناس گردنش هست، صاحب حق بیاید من حقش را بگیرم. آنی که حق الناس گردنش نیست برود. آقا اینها آمدند در خیابان، مرگ بر امیرالمومنین گفتند ها! اینها در تاریخ ثبت شده است. شعار قاتل الله علی سر دادند. قاتل الله علی یعنی همین، یعنی مرگ بر علی. اینها آمدند امنیت شهر را از بین بردند. حتی اینها آمدند آدم کشتند. خب. وقتی آدم کشتند حضرت دیگر با ایشان برخورد کردند. هر کسی که در آن جریان بود، با او برخورد شد؟ نه. کدامتان آدم کشتید؟ آقا این کشت این دو تا هم، آن آدم را نگه داشتند، این شمشیر را زد. اینی که شمشیر را زد باید اعدام بشود، تمام. آقا صاحب حق می‌بخشد. منِ حاکم نمی‌بخشم. بله. این طرفش هم هست. صاحب مقتول بخشید. گفت من دیه می‌گیرم می‌بخشم. منِ حاکم نمی‌بخشم.
- پرسش مخاطب: چرا؟
+ پاسخ استاد: حاکم چنین حقی را دارد. کار وقتی می‌رسد به خون، حاکم این حق را دارد. می‌گوید من نمی‌بخشم. اعدام بشود. که دیگر حواستان باشد، فردا نیایید بگویید می‌رویم می‌کشیم بعد می‌رویم دو میلیارد تومان دیه می‌دهیم از پای دار می‌کشیم می‌آوریم می‌بریمش توی کاخ! وِلش کن…
- پرسش مخاطب: پس آن عفو و بخشش احتمالاً تبصره‌ای دارد؟
+ پاسخ استاد: آهان. همه اینها آن وقت کنار هم هست.
خب آن دو نفر، آن دو نفر باید این جوری حد بخورند، این جوری باید تعزیر بشوند و این طوری هم باید جریمه بشوند. آن دو نفری که این را نگه داشتند. خب، آقا بقیه آنها که آن طرف شعار دادند و اینها [چه]؟ بروند توبه کنند. آن‌ها بروند توبه کنند.
- پرسش مخاطب: این خط مرزش خون است؟ تا قبل خون، امکان بخشش هست ولی خون ریخته شد دیگر حاکم اینجا از حق حکومتی خودش استفاده می‌کند؟
+ پاسخ استاد: می‌تواند باز ببخشد. اما تشخیص بر عهده حاکم است، بله. که اینجا الآن جایی هست که من ببخشم یا نبخشم.
- پرسش مخاطب: اگر خون ریخته نشده باشد چه؟
+ پاسخ استاد: حقی از مردم ضایع شده یا نشده؟ اگر حقی از مردم ضایع شده آن حق باید پرداخت بشود. یک نفر اگر آمده، علاوه بر اینکه حقی از مردم ضایع کرده، حقی از حکومت هم ضایع کرده، منتها حق حکومت تعریف دارد. حق حکومت، تعریف دارد! ندیدیم جایی کسی بیاید بگوید مرگ بر حکومت، این جزء حق حکومت تعریف بشود. من اجازه داشته باشم منِ حاکم این آقا را بگیرم، چون این گفته مرگ بر حکومت. اما آمده چه کار کرده؟ آمده بانک را آتش زده. خب این بیت المال است. این حق حکومت فقط نیست. این حق مردم هم هست. این را من ازش می‌گیرم. و اینجا، نه تنها ازش می‌گیرم، اگر پشیمان است واقعاً، فهمیدم این را، برو دیگر این کار را نکن. اگر دیدم نه، هنوز قُد است، تعزیرش هم می‌کنم. این تعزیر می‌تواند زندان باشد، می‌تواند… چرا؟ چون پشیمان نیست این. اما این جداسازی مهم است.
- پرسش مخاطب: خب اینجا هم حرف از پشیمانی نمی‌زند در این نامه، می‌گوید اگر خطا هم کردند تو ببخش.
+ پاسخ استاد: بله. منتها من دارم مجموعه را می‌گویم. چون سوالات دیگری مطرح شد من مجموعه را دارم کنار هم می‌گذارم.
- پرسش مخاطب: خود نامه را اگر نگاه کنید می‌گوید عمدی هم اگر خطا کرد تو باز ببخش.
+ پاسخ استاد: نه. باز ادامه نامه چیزهای دیگری دارد. ضمن این که مالک به سایر دستورات امیرالمومنین هم آگاه است. ضمن اینکه ما دستورات کتاب القصاص در فقه، کتاب الدیه در فقه را داریم، آنها را هم باید حواسمان بهش باشد. مجموعه اینها با هم یک پازل را تشکیل می‌دهد. لذا برای جزء به جزئش دستور وجود دارد. نسبت به مسائل امنیت، جزء به جزئش دستور وجود دارد. لذا می‌بینیم جنگ جمل می‌شود. اما یاران امیرالمومنین کاهش پیدا نمی‌کنند. با اینکه جنگ داخلی است. در جنگ داخلی باید ریزش خیلی باشد. باید ریزش خیلی باشد در اختلافات داخلی، اما کاهش پیدا نمی‌کند. عجیب است. امیرالمومنین علیه السلام اجازه ورود به خانه‌های جانیان را نمی‌دهد در جریان جنگ بصره. آقا ما برویم در خانه اینها مدرک پیدا کنیم، بریزیم در خانه. حضرت اجازه نمی‌دهند. عجیب است. چرا ریزش پیدا نمی‌کنند مردم بعد از جنگ جمل؟ جنگ جمل را اگر من تصویر بکنم، یک تصویر خیلی عجیبی است. یک طرف بیت رسول الله است. شوخی نیست. اکثر صحابه کبار، آن طرف هستند. شوخی نیست‌ها! بیت رسول الله یک طرف. آقا ام سلمه، بله‌ام سلمه این طرف است با امیرالمومنین است. منتها در جامعه آن روز، دختر ابوبکر و دختر عمر، دختر شیخین، دختر خلیفه اول و خلیفه دوم، به عنوان نماد بیت رسول الله هستند، نه‌ام سلمه. بیت رسول الله آن طرف هست. صحابه کبار، جانبازان، ایثارگران و خانواده‌های شهدا آن طرف هستند ها! این طرف از صحابه چه کسانی هستند؟ ابن عباس است که جزء صحابه صغار است. از صحابه کبار چه کسی هست؟ یک ابن مسعود است. کسی نیست این طرف. حالا، آن طرف سیف الاسلام است. آن طرف طلحه الخیر است. آن طرف… اصلاً این جوری نیست که ما فکر کنیم که آقا ما اگر آن روز بودیم با امیرالمومنین بودیم. نه بابا این جوری نیست. فکر می‌کنیم یک وقت‌هایی… ان شاءالله همین باشد ها! ان شا الله همین باشد ولی می‌خواهم بگویم فکر نکنیم به این راحتی‌ها بوده. و امیرالمومنین علیه السلام هم می‌داند که این قضیه خیلی سخت است تشخیص‌اش برای مردم. تشخیص‌اش برای مردم خیلی سخت است. مردم با فرهنگ امامت انسی ندارند، با فرهنگ خلافت انس دارند. می‌گوید که خب اگر تو داماد پیغمبری که خب آن‌ها هم که داماد پیغمبر هستند. اگر یک نفر از بیت پیغمبر با تو هست، خب دو نفر از بیت پیغمبر با آنهاست. اگر تو صحابی بودی، که خب آنها هم صحابی بودند. صحابه کبار بودند. اگر تو جانبازی، خب آن‌ها هم جانباز هستند. اگر تو جزء اولین گروندگان به اسلام هستی، خب آنها هم هستند. پس برای چه باید تو را ترجیح بدهم به آن‌ها؟ تازه آنها بیشتر اند. تعدادی و از حیث کیفی، از حیث ظاهر آقا… واقعی موی امیرالمومنین به همه‌ی اینها [می‌ارزد]، ولش کن. ولی از حیث ظاهری، آقا تو یک صحابی این جا هستی با یک دونه ابن عباس و ابن مسعود. آن طرف ببین چقدر… همه آن طرف هستند! خب حضرت اینجا چه کار باید بکند؟ اما یک جوری برخوردی می‌کند حضرت که تا حد ممکن ریزش ایجاد نمی‌شود. ریزش قابل توجه ایجاد نمی‌شود. که بگوید آقا یک دفعه نصف جامعه بعد از این جنگ، اصلاً ریختند، تمام شد، نه!
- پرسش مخاطب: منظورتان از ریزش چه هست؟
+ پاسخ استاد: یعنی اینکه دیگر نیایند پای کار جنگ‌های بعدی امیرالمومنین. می‌بینیم همان‌ها دارند می‌آیند دوباره. چرا؟ می‌دانند چگونه مدیریت کنند. در عین حال می‌بینید احترام عایشه را حفظ می‌کند، در عین حال می‌بینید می‌گوید کسی با زبیر کاری نداشته باشد. در عین حال می‌بینید… یعنی یک قواعدی رعایت می‌شود تا جامعه حفظ می‌شود. این طوری است.
- پرسش مخاطب: مواردی داشتیم که از بیت المال، حق الناس اداء بشود مثلاً در آشوبی.
+ پاسخ استاد: بله، بله داشتیم. مواردی [که] مشخص نمی‌شده، از بیت المال می‌دادند.
- پرسش مخاطب
+ پاسخ استاد: نه. مشخص می‌شده از او می‌گرفتند، ولی جایی که مشخص نمی‌شده از بیت المال داده می‌شد. یعنی این جور نبود که بگویند خب دیگر ما آقا نفهمیدیم چه کسی زد تو را، دیگر حالا خودت برو بدو پیدا کن کسی که زد را. نه دیگر. نفهمیدید خب از بیت المال باید بدهید. این جوری.
- پرسش مخاطب: هدف از بخشش این است که جمع بماند؟ پای کار بماند؟
+ پاسخ استاد: جمع، جمع بماند و انسان‌ها تربیت بشوند. انسان‌ها خودشان قاضی خودشان بشوند. و کم کم جامعه به این خواهد رسید. کجا و کی؟ چطور در جامعه زمان امام زمان علیه السلام، اینها روایات روشن ماست. اوایل جامعه نه‌ها، حکومت امام وقتی تثبیت می‌شود. اوائل که جنگ است و اینها، بعد که تثبیت می‌شود. چطور می‌رسد جامعه به جایی که من به راحتی از جیب ایشان پول برمیدارم و ایشان به راحتی از جیب من پول برمیدارد؟ خب ما در حجره این را خیلی، بله برایمان کاملاً روشن بود. ما در حجره پول را می‌گذاشتیم در کمد، نه پول مشترک‌ها! نه، پول شخصی را می‌گذاشتیم در کمد، هر کسی می‌توانست بردارد و بعد بگذارد. هر کس برمی‌داشت قرض بود، باید بعدش می‌گذاشت. نمی‌فهمیدیم هم که برداشته، من اگر برمی‌داشتم او نمی‌فهمید که من برداشتم. او هم اگر برمی‌داشت من نمی‌فهمیدم که او برداشته. اصلاً گذاشته بودیم برای همین. چرا مومن باید «درخواست» بکند؟ نه بگذار پولِ آنجا باشد. و هر وقت خواست بردارد و بعد بگذارد. چطور جامعه در زمان امام زمان علیه السلام، البته عرض می‌کنم بعد از چند سال، می‌رسد به اینجا؟ خب امام تربیت می‌کند این مردم را. چه جوری تربیت می‌کند امام؛ مردم را؟ این جوری. امام، مردم را این طوری تربیت می‌کند. یعنی اگر مردم تربیت بشوند، خودشان حاکم خودشان می‌شوند. اواخر حکومت رسول الله این اتفاق افتاده بود دیگر. چطور طرفی که آمده بود زنا کرده بود، آمد پیش پیامبر و پیامبر فرمود: نه؛ برو. دوباره آمد، چهارباره آمد، اعدام شد. بعد پرسیدند، از امیرالمومنین پرسیدند که اگر هی نمی‌آمد خودش؟ حضرت می‌فرمایند کارش نداشتیم. بین خودش و خدا می‌رفت توبه می‌کرد. ولی رسیده جامعه به یک جایی، نمی‌تواند تحمل کند، خودش خلاف خودش را نمی‌تواند تحمل کند. یا در آن قضیه که الآن فراموش کردم آن خلافی که مرتکب شده بود، چه بود، پیامبر دستور داد پیدایش کنید. که آمد و رفت قایم شد و بعد در کوچه امام حسن و امام حسین علیهما السلام را پیدا کرد و آن‌ها را نشاند روی شانه خودش، رفت پیش پیغمبر گفت من شفیع آوردم. پیغمبر فرمود که خب حالا دیگر برو. بخشیدند. و بعد روند قضایی خیلی راحت بود دیگر. وقتی جامعه به یک جایی برسد که فرد خودش مربی خودش بشود، دیگر اعتراف گرفتن سخت نیست. که آن وقت شما بگویید که خب اگر من شکنجه نکنم که نمی‌توانم اعتراف بگیرم. خب آخر شکنجه هم بکنی اعترافی که می‌کند شرعی نیست. این را می‌خواهی چه‌کار کنی؟ هم شرعی نیست هم از کجا معلوم که اعترافی که می‌کند واقعی باشد؟ خب وقتی طرف را به جایی برسانی ممکن است بگوید امام حسین را من کشتم. آدمی است دیگر. ضمن این که شرعی نیست آنوقت. یعنی حجیت شرعی ندارد. یعنی اگر بر اساسش مثلاً حکمی صادر بشود، شمای قاضی مثلاً حکم دادی، به خاطر اعتراف تحت شکنجه که آقا مثلاً این آقا باید این قدر جریمه بدهد. نسبت به آن فرد، ضامن هستی آن وقت. الا اینکه شما می‌گویی نه. من مدارک به حد کافی دارم. خیلی خب، پس شما بر اساس اعتراف حکم نکردی بر اساس مدارکی که داری حکم کردی. آقا فیلمش را داریم، همه چیزش را داریم، مشخص است که این کار… خیلی خوب، آن را برو حکم کن.
- پرسش مخاطب: خب اینکه بخشش را نقض می‌کند.
+ پاسخ استاد: نه، این تا جایی هست که شاکی نداری دیگر. وقتی شاکی داری، آنجا دیگر… همه‌ی اینها تا آنجایی هست که [شاکی نداری]. برای همین در آن قضیه، امیرالمومنین فرمود که اگر خودش نمی‌آمد چهار بار بگوید و اعتراف بکند بین خودش و خدا، توبه می‌کرد تمام می‌شد. لذا یکبار که آمد گفت، پیغمبر فرمود نه. برو. دو بار آمد، سه بار آمد، دفعه چهارم آمد، خب دیگر حالا.
- پرسش مخاطب درباره‌ی تاثیر شرایط زمانه بر این شیوه‌ی تربیتی مورد اشاره.
+ پاسخ استاد: ممکن است، ولی امام زمان در همین دوره این کار را می‌کند. پس می‌شود. امام زمان در همین دوره، این کار را خواهد کرد. این که می‌گوییم خواهد کرد، به خاطر اینکه اهل بیت علیهم السلام حکومت امام زمان را توصیف کردند. وگرنه همینجوری تحلیلی نمی‌گوییم که خواهد کرد. خبر داریم و می‌گوییم خواهد کرد. خبر از که داریم؟ از اهل بیت علیهم السلام داریم که در حکومت امام زمان این اتفاق خواهد افتاد. پس راه دارد و شدنی است. من خیلی معتقد به این هستم که حاکم اثر گذار است. نه این خطبه فقط. ما مجموعه روایات مرتبط با حاکم را وقتی نگاه می‌کنیم، مرتبط با رئیس را وقتی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم نقش اصلی را دارد در تربیت من (مردم). حالا همان حدیث معروف «الناس علی دین ملوکهم». در جایی امیرالمومنین علیه السلام تصریح می‌کند که اگر خطایی را در مردم دیدید گسترش پیدا کرد، بدانید این خطا در حکومت وجود دارد. توی حاکم بالاسری، اگر خودت اهل این خطا نبودی، برو نگاه کن ببین کدام یک از حکام زیرمجموعه‌ات، در این خطا خیلی پیش رفته‌اند؟ چون اگر خطایی در مردم گسترش پیدا کرد، این نشانه این است که این خطا در حاکمان رواج دارد. این‌ها ملاک می‌دهند. می‌دانید خیلی ملاک‌ها عجیب است و بعد که تطبیق هم می‌کنیم می‌بینیم که انگار همین است! شما کاملاً فضای دهه شصت را تصویر بکنید، دروغ در مردم کم است، واقعاً کم است. کار کردن برای عکس و گزارش و اینها نمی‌گویم نیست‌ها! نه نمی‌گویم نیست، شیطان همیشه فعال است، نفس اماره همیشه فعال است. اما فضای جامعه این نیست. آن غلبه، آن جلوه، این نیست. در مسئولین هم نگاه می‌کنی انگار همین است. بعد می‌آیید مثلاً در دهه نود، نگاه می‌کنی انگار، هر دفعه باید مواظب باشی که باد خودت را نبرد، حالا کلاهت را که هیچی، خودت را نبرد. بعد نگاه می‌کنی می‌بینی عه، در شرکت دولتی، ۹۲ هزار میلیارد تومان [فساد] درآمده. آقا آن خصوصی را می‌گفتید، خصوصی بوده. این که دیگر دولتی بوده، سازمان بازرسی کجا بوده؟ ۹۲ هزار میلیارد را می‌شود در یک روز دزدید؟ در دو روز؟ سه روز؟ پنج روز؟ هیچ کدام! کدامش؟ آقا این اقلا ده سال طول کشیده، در این ده سال آن نهاد بازرسی تو کجا بوده؟ در این ده سال، چرا به گزارش‌ها توجه نشده؟ خب که باید حالا محاکمه بشود؟ مدیرعامل فقط؟ یا […]؟ ببین اینها همه مهم است. در موردی داریم امیرالمومنین حاکم را توبیخ می‌کند می‌گوید چرا در زیرمجموعه تو این اتفاق افتاد؟ می‌گوید من خبر نداشتم. می‌گوید چرا خبرنداشتی؟ ببینید گاهی خلاف کوچولو هست، شما می‌گویی من خبر نداشتم زیر مجموعه… می‌گوییم خیلی خوب، دیگر حواست را جمع کن. ولی یک وقت خلاف اینقدر بزرگ است می‌گویی خبر نداشتم. بیخود خبر نداشتی! یعنی چه خبر نداشتم؟ من تو را گذاشتم این جا که خبر داشته باشی یا خبر نداشته باشی؟ بعد آن وقت می‌گویند، مثلاً می‌گویند که از کجا [این ادعا را می‌کنید]؟ ببین همین که شما دیدی اگر رفتی در مغازه باید مراقب باشی که خودت را نخورند، اگر نشستی تو ماشین باید مواظب باشی، نمی‌گوییم همه‌ها، نه! مومنین بسیار زیادند، اهل رعایت بسیار زیادند. اما تا این را در فضای مردم دیدید، بدانید آن بالا هم یک خبرهایی هست. این ملاکی نیست که ما بگوییم. ملاکی هست که امیرالمومنین علیه السلام می‌دهد. لذا من به این خیلی معتقدم که بسیاری از امور به حکومت برمی‌گردد. نمی‌گویم همه امور. نه، اما بسیاری از امورِ از این قبیل، از این امور تربیتی به حکومت برمی‌گردد. یعنی حتی اگر شما بیایید در مفاسد اخلاقی، من اعتقادم همین است. اگر شما بگویید مفاسد اخلاقی گسترش پیدا کرده، من می‌گویم یک خبرهایی یک جای دیگر هم هست. کسی را متهم نمی کنیم‌ها، نه. قاعده‌ای را که امیرالمومنین علیه‌السلام فرموده را تطبیق می‌کنیم. می‌بینیم که بله این طوری هست. اگر شما بگویید مشکلات عقیدتی زیاد شده می‌گویم که این مشکلات عقیدتی یک جای دیگری هم یک اتفاقاتی پس دارد می‌افتد! منتها حالا فعلاً مخفی است تا بعد ببینیم چه می‌شود. لذا باید آن وقت به فکر اصلاح بود. برای اصلاح حاکمان هم امیرالمومنین علیه السلام دستور دارند، حالا اینجا الآن محل بحث نیست. راه اصلاح حاکمان چه هست؟ توسط حاکمان دیگر و توسط مردم، مردم چه کار بکنند؟ حاکمان دیگر، چه کار بکنند. که حالا آن دیگر [بماند].

خیلی خوب، پس حالا تا همین جا، آن «فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ» مجدد به آن برمیگردم. چون عفو و صفح را می‌خواهم معنا بکنم، چون دو تا معنای جدا از هم دارد، باشد دیگر، وقتمان گذشت. والحمدلله رب العالمین. اللهم صل علی محمد و آل محمد. انشاءالله خدا کمک‌مان کند که در مسیر امیرالمومنین علیه السلام حرکت کنیم. و محب واقعی باشیم، بلکه شیعه امیرالمومنین علیه السلام باشیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد. و عجل فرجهم.

- پرسش مخاطب درباره‌ی رسیدن به جامعه‌ی آرمانی در مقیاس‌های کوچک‌تر.
+ پاسخ استاد: تقریباً نشدنی هست.
- یکی از حضار: اینکه یک جامعه بزرگ، جامعه اصلی، نرسیده به جامعه آرمانی، جامعه کوچک آرمانی پیدا نمی‌کنید.
+ پاسخ استاد: غیر ممکن است. اما به آن سمت می‌تواند حرکت کند. درصدهایی را می‌تواند درست بکند. اما اینکه من فکر بکنم جدای از شهرهای دیگر، شهر من می‌تواند یک آرمان شهر باشد، غیر ممکن است. چون تعامل وجود دارد. اما من می‌توانم این شهر را به یک جایی برسانم که از بقیه شهرها بسیار جلوتر باشد. این می‌شود. لذا امیرالمومنین علیه السلام با وجود معاویه و بقیه این‌ها، نمی‌توانند حکومت مدل مهدوی ایجاد کنند. رسول الله صلی الله علیه و آله نمی‌توانند، چرا؟ چون هنوز هستند. مدل حکومت مهدوی یعنی همه آنهایی که تعامل با هم دارند، این ها با هم رشد می‌کنند و می‌آیند بالا. اما رسول الله صلی الله علیه و آله می‌رسانند جامعه‌ای را به یک جایی که می‌بینید بسیاری از رذائل دیگر وجود ندارد. و بسیاری از مشکلات دیگر وجود ندارد.
- پرسش مخاطب: چرا امامان نتوانستند؟
+ پاسخ استاد: چون چیزی در اختیار نداشتند. به میزانی که در اختیار دارند. به میزانی که قدرت پیدا می‌کنند.
- پرسش مخاطب: یعنی دست و پا زدن الکی هست در دوره ما؟
+ پاسخ استاد: نه. برای همین عرض می‌کنم، می‌توانم من این شهر را برسانم به یک جایی که از شهرهای دیگر خیلی جلوتر باشد، و به آن آرمان‌شهر نزدیک‌تر باشد. این را می‌توانم.
- پرسش مخاطب: آیا آن جامعه، روی همین کره زمین شدنی هست که برسیم به نقطه‌ای که بدون مکانیزم‌های زور و این طور چیزها، خود انسان‌ها خوب بشوند.
+ استاد: نه. این که زور به طور کلی حذف بشود نه. تا وقتی که شیطان و نفس اماره هست زور هست. ولی میزان به کارگیری و کیفیت به کار گیری‌اش متفاوت است.
- پرسش مخاطب: یعنی می‌تواند بسیار کمتر باشد، ناچیز باشد ولی هیچ وقت به خاطر آن نفس نمی‌شود کلاً رها کرد.
+ پاسخ استاد: بله. منتها او که می‌گوید رهاسازی، او منظورش از رهاسازی، کلاً وِل کردن است. امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود تو را دارم برای چه می‌فرستم؟ «وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا» تو را می‌فرستم که مردم را تربیت بکنی به سمت صلاح. اما آنی که می‌گوید رهاسازی، یعنی می‌گوید که آقا وِلش کن، تربیتش که بر عهده من نیست. امیرالمومنین می‌فرماید که نه، تربیتش بر عهده تو هست اما در عین حال او مختار است. او اختیار دارد. او می‌رود بعداً گناه می‌کند خودش می‌داند و بعداً خدای خودش. ولی تو باید کمکش کنی که گناه نکند. لذا این جور نیست که بگوییم امیر المومنین می‌گوید خب بگذار خودش بیاید [تنهایی خودش را تربیت کند] نه. نه. «وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا» را دارد «عِمَارَةَ بِلَادِهَا» را هم دارد. این دو تا را باهم دارد.
- پرسش مخاطب: یادم هست که می‌گویند اصلاح کار من نیست. خدا باید اصلاح کند.
+ پاسخ استاد: استصلاح کار حاکم است. یعنی اصلاح بر عهده خود فرد است، به عهده خداست. استصلاح، یعنی زمینه سازی برای صلاح فرد. این به عهده حکومت است. حاکم. یعنی حاکم باید زمینه رشد تربیتی و معنوی مردم را فراهم بکند.
- پرسش مخاطب: غیر فردی اش یعنی چه؟ فردی یعنی من و رفیق‌هایم.
+ پاسخ استاد: آن بحث اخوان است. در موضوع… در واقع باید وارد بحث رابطه بین اخوان بشویم، رابطه بین برادران؛ که برادر اشکال برادرش را می‌گوید. برادر عیبش را می‌پوشاند. برادر چه می‌کند و چه می‌کند، که همه این ها را می‌بینیم فراهم کردن زمینه صلاح و رشد فرد است دیگر. آن وظیفه برادری است. آن سر جای خودش. آن خارج از بحث حکومت، وظیفه برادری است.
- پرسش مخاطب: این قواعدی که به ظاهر عجیب می‌رسد برای ما، مثلاً کسی اشتباهی کرده و ببخش! به ظاهر عجیب است. و قواعد دیگر… اگر در ۴۰ سال، یک حکومت با این قواعد عمل کند، میوه‌اش را برداشت می‌کند؟
+ پاسخ استاد: بله! کمتر از این، کمتر از این هم می‌شود. منتها خب دو تا مسأله است، یکی اینکه اساساً حاکمان و مجریان این قواعد را بدانند یا ندانند. چون بخشی‌شان هم که نداند کار خراب می‌شود دیگر. و آموزش بهشان داده نشود. دوم اینکه اعتقاد داشته باشند که این دستورات [جواب می‌دهد]، ما با این مشکل مواجه هستیم که گاهی ما می‌بینیم اساساً برخی از مسئولان اعتقادی به این ندارند که باید پایبند به دستورات شریعت باشند. خب وقتی اعتقاد ندارد، الان مثلاً دیروز در مجلس چه گفتند؟ گفتند آقا طرح حذف ربا را بیاییم تصویب بکنیم، گفتند نه. اگر ما این طرح را تصویب بکنیم ممکن است تصور بشود که تا به حال ربا می‌گرفتیم! مگر تا حالا نمی‌گرفتیم؟ و تصویب نکردند، رأی نیاورد این طرح، این یعنی چه؟ یعنی اعتقاد به این ندارد که باید حکم خدا پیاده بشود. اگر اعتقاد داشته باشد که رأی می‌دهد.
- پرسش مخاطب: یکی هم اینکه همه این مجموعه این نامه را باید باهم ببینیم.
+ پاسخ استاد: بله. برای همین تأکید کردم، نه این نامه، نه! من چه گفتم؟ این نامه و بقیه فرازها و بقیه شریعت، همه‌اش با هم. لذا می‌بینیم آنجا مثال زدم به آن قاطعیت امیرالمومنین علیه السلام، آن قاطعیت هم هست. منتها جای آن کجاست و جای این کجاست؟ هر کدامش باید جای خودش دیده بشود. آن وقت همین امیرالمومنین در یک شهری که شهر مسلمان نشین و مومن نشین هست، مدینه، نسبت به مومنان، می‌فرماید اگر سه روز بگذرد، مسجد نیایید، پدرتان را در می‌آورم. امیرالمومنین علیه السلام. حضور در مسجد واجب است. اگر مسجد نیایید، رسول الله هم همین را داشتند. ابوبکر و عمر هم همین را داشتند. الزامی بود حضور در مسجد. چون حضور در مسجد لازم است. سه روزی یک وعده، الا اینکه کسی مریض باشد و… آنها را کار نداریم. اما شما هستی، سه روزی یک وعده باید حاضر بشوی. این ها هم هست. یعنی حالا اینکه عرض کردم، خود اداره جامعه ایمانی برای خودش یک قواعدی دارد، بله. احترامات بالاتری داریم، یک چیزهای دیگری هم داریم، اینها هم هست. یا مثلاً در این نامه، خب، حکومت بر انسانهاست. که عمدتاً هم کافر اند؛ مصر. می‌بینیم فضا، فضای تأکید بر مثلاً عبادیات و اینها نیست. همین را می‌رویم سراغ حاکم کوفه. بصره. آنجا می‌بینیم تأکید بر این هست، [که] فضای قرآن را در شهر ایجاد کن، به نماز توجه کن، خطبه‌های نماز جمعه‌ات حواست باشد. اینجا جماعت کافر اند این‌جا جماعت مومن هستند. خب، قطعاً آن امتیازاتی که آن جماعت کافر دارند، آقا باید شهرشان را آباد کنی و چه کار و چه کار کنی، آن امتیازات اینجا هم هست، منتها علاوه بر آن امتیازات، یک چیزهای دیگری هم هست. یک زمینه‌های رشد معنوی هم توی حاکم کوفه باید این جا ایجاد بکنی. پس توی حاکم این وظیفه را داری اینجا که مثلاً میگویم، این جا باید کلاس قرآن برگزار کنی. آنجا نه، آنجا فقط به تو می‌گویم عدالت داشته باش، می‌گویم… اینها را به تو می‌گویم، این قبیل چیزهایی که در این نامه هست را به تو می‌گویم. ولی اینجا نه. اینجا یک چیزهای اضافه‌تری هم به تو می‌گویم. غیر از آن کارها باید یک کارهای دیگری هم بکنی. همیشه این را بدانید، اهل بیت علیهم السلام تأکید بر این مطلب داشتند که مجموعه شریعت، یک منظومه هست. و نمی‌شود یک جا را بگیری و یک جا را رها کنی. همه را باید با هم ببینی، لذا آقا رها کن، هر که همه این‌هایی که آشوب کردند را رهای‌شان کن! نه نه! همه این ها را رهای‌شان کن که نیست. حق الناس ها باید برود اداء بشود. فریب خورده از فرمانده میدان باید جدا بشود. آن کسی که آدم من است، سرش کلاه رفته. آدمِ من است، یعنی مردم من است؛ با آنی که دشمن من هست و آمده، باید جدا بشود. خب، اگر جایی نتوانستم تشخیص بدهم، الآن نتوانستم تشخیص بدهم که این الآن دشمن من هست، یا مردم من هست؟ باید چه کار کنم؟ برخورد کنم؟ اگر مردمِ من باشد، می‌شود حق. می‌فرستم برود. اما حواسم به او هست. نظارت می‌کنم. نگاه می‌کنم می‌بینم که نه، مردم من بود. خوب شد کارش نداشتم. حواسم هست، به او هست، نگاه می‌کنم می‌بینیم که عه، دشمن من بود. خیلی خوب، وقت برای… ادامه همین خطبه هست. که اگر جایی شک داری مجازات بکنی یا نکنی، مجازات نکن. برای مجازات کردن هیچ وقت دیر نیست.
- پرسش مخاطب.
+ برای همین می‌گویم که نظارت؛ اصلاً عیون برای همین است. بابا شما، الان یک جمعیت زیادی نظامی داری. جمعیت زیادی امنیتی داری. خب، این ها نظارت بکنند. منتها یاد بگیرند در نظارت، خود نظارت هم قواعد دارد.
و البته طبیعی هست، حضرت به یک جا می‌رسند، می‌فرمایند که دیگر ناظر خداست. دیگر از منِ علی کاری بر نمی‌آید. اما منِ علی، وظیفه دارم که این ناظران خودم را تربیت کنم. و اگر ببینم خلاف کردند برخورد شدید می‌کنم. اینجا دیگر من بخشش ندارم. امیرالمومنین علیه السلام، نسبت به مردم بخشش داشتند، نسبت به حکام بخشش نداشتند. قاطع برخورد می‌کردند. نسبت به مأموران نمی‌بخشیدند. مردم را می‌بخشیدند. یعنی مأمور می‌دانست، خلاف بکند در هر حال مجازات می‌شود. خود همین یک… یعنی قوانین تخفیف مجازات، شامل رئیس بانک نمی‌شد هیچ وقت. شامل مردم می‌شد.

- پرسش مخاطب درباره نماز جماعت.
+ پاسخ استاد: نماز جماعت. حالا دیگر می‌روید مسجد کناری، در قم ما الحمدلله مشکل نداریم. مگر حالا بعضی محله‌ها ممکن است پردیسان یا جاهای این طوری ممکن است مشکل باشد. ولی در قم این مشکل را نداریم. ضمن اینکه آنجا هم با یک مقدار فاصله، می‌شود.
- پرسش مخاطب.
+ پاسخ استاد: بله. این طوری است. یعنی احراز عدالت راحت است. به ظواهر فرد است. من خلافی ندیدم از این آقا، عادل است.
- پرسش مخاطب.
+ پاسخ استاد: بله. مرحوم آیت الله بهجت از قم با ماشین می‌رفتند مشهد، تابستان‌ها. از قم می‌رفتند سمت مشهد، هرجا می‌رسیدند برای نماز می‌ایستادند و هرکس جلو بود اقتدا می‌کردند. این را آیت الله محفوظی می‌فرمودند. به همین راحتی. یعنی مرجع تقلید و اینها، تازه آقای بهجت را می‌گویند که خیلی سخت‌گیر است. در حالی که این طوری نبود. مسجد اینجا برویم وقت نماز شد، برویم نزدیک‌ترین مسجد. امام جماعت دارد، بایستیم بخوانیم. بله.

- پرسش مخاطب درباره‌ی گزارش احتمال خطرساز بودن افراد توسط عیون.
+ پاسخ استاد: نه اصلاً حرف تحلیلی را از عیون نمی‌پذیریم. هیچ. تشویش اذهان عمومی، اقدام علیه امنیت ملی، این ها را ما نمی‌پذیریم، ملاک، فقط مستند به من ارائه کن. فقط به من مستند ارائه کن، به من بگو چه کار کرده. این را به من بگو. تحلیل برای من نکن که آقا این آدم خطرناک است و این چه هست و… نه. به من بگو این آدم سلاح جمع کرده؟ خیلی خوب اگر سلاح جمع کرده من میرم نگاه می‌کنم خانه‌اش اگر سلاح بود که بود اگر سلاح نبود، پدر تو را در میاورم. اگر سلاح نبود من پدر تو را در می‌آورم. چرا؟ به خاطر اینکه تو به من گزارش دادی که سلاح در خانه‌اش هست من مجوز ورود به ملک غیر را صادر کردم. ورود به ملک غیر، یک چیزی هست در حد آدم کُشی. من یک همچنین مجوزی صادر کردم. حالا رفتم تو می‌بینم خبری نیست. خیلی خوب، اینجا این می‌آید می‌گوید که من تا هفته قبل می‌دانستم که بود. اگر هفته قبل می‌آمدید، بود. خودتان کوتاهی کردید، سلاح را بُرده جای دیگر. باشد. نمی‌زنمت فعلاً، ولی از او عذرخواهی می‌کنم. آقا عذرخواهی! خیلی مهم است. حکومت عذرخواهی می‌کرد. آقا من از او عذرخواهی می‌کنم، جلب رضایت می‌کنم. خب، حالا؛ جای دیگر رفته؟ باشد. ولی اگر برای من ثابت شد که سلاحی نبوده و جای دیگر نرفته من پدر تو را در می‌آورم. پس از این به بعد حواست باشد. خود توی نیروی من، تحت نظر هستی. این جوری است. در این فضا آن وقت دیگه نیرو، خیلی حساب می‌برد. فکر نمی‌کند که حالا من هر گزارشی دادم، دادم دیگر.
- پرسش مخاطب درباره‌ی عدم برخورد با شعار مرگ بر علی.
+ پاسخ استاد: هیچ مورد [برخوردی] را نداریم، نه داریم جایی پیغمبر برخورد کرده باشد، نه داریم جایی امیرالمومنین، و امام حسن علیه السلام، هیچ جایی نداریم این برخورد را. آنچه در مصر هست که جامعه کافر هست قطعاً در قم [و هر شهر حکومت اسلامی] اجرا می‌شود. حقوقی که از مردم آنجا هست، برای مومنین هم هست. اما قم یک قواعد دیگری هم دارد، که قواعد جامعه مدینه است.
- پرسش درباره تغییر این احکام.
+ پاسخ استاد: اگر موضوع همان موضوع است، حکم هم همان حکم است. اگر موضوع تغییر کرد، حکم هم تغییر می‌کند. یعنی چه؟ یعنی اینکه ببینید شما می‌روید کربلا، می‌بینید که خودشان را ۱۸۰ درجه می‌مالند به ضریح؛ درست است؟ و این آنجا توهین تلقی نمی‌شود. یعنی کسی پشت خودش را بمالد به ضریح توهین تلقی نمی‌شود. توهین حرام است. آنجا این موضوع توهین هست یا نیست؟ نیست. پس حرام نیست. ولی مثلاً در قم، این تا همین ده سال پیش که عراقی‌ها رفت و آمد نداشتند، اگر یک کسی همچنین کاری می‌کرد توهین و حرام بود. ولی همین الآن که عراقی‌ها رفت و آمد می‌کنند دیدید در حرم حضرت معصومه هم این طوری خودشان را می‌مالند. بعضی قمی‌ها هم یاد گرفته‌اند خودشان را می‌مالند، الآن دیگر شما نمی‌توانی بگویی این کار آقا ۱۰ سال پیش حرام بود الآن دیگر حلال شده؟ نه بابا جان. حرام خدا حلال نشده. ۱۰ سال پیش این موضوع توهین بود الآن این موضوع توهین نیست. مثل کفش. بُردن کفش داخل حرم موضوع توهین نیست در ایران ولی بُردن کفش در حرم در عراق موضوع توهین است. اصلاً یک بحث منطقی نیست که شما بخواهی بگویی آقا این چه منطقی هست که… آقا جان حالا فرهنگش این طوری است دیگر. لذا آنجا شما اگر می‌خواستی کفش ببری داخل حرام بود این کار. چون توهین به امام بود. ولی الآن که دیگر این قدر بُردند و همه چیز قاطی شده، این هم دیگر الان موضوع توهین نیست آنجا. شما می‌توانی کفشت را دست بگیری ببری داخل حرم. ببینید موضوع وقتی تغییر می‌کند در دو مکان، یا دو زمان مختلف، موضوع که تغییر کرد حکم تغییر می‌کند. ولی اگر موضوع تغییر نکرد حکم هم تغییر نمی‌کند. آدمی همان آدمی هست، خلقت این آدم همان آدم هست.

- پرسش مخاطب درباره سفر اربعین و برخورد خانم و آقا در ازدحام.
+ پاسخ استاد: اساساً برخورد ناخواسته هیچ وقت حرام نبوده چه در جای خلوت، چه در جای شلوغ.
- پرسش مخاطب درباره‌ی آگاهی از ازدحام و در عین حال رفتن به این سفر.
+ پاسخ استاد: بله. لذا من این را نوشته‌ام، منتشر هم کرده‌ام که اساساً با رفتن خانم‌ها به اربعین مخالفم. تعارفی در بیان حکم شرعی نداریم. عرض کردم که برخورد ناخواسته چه در جای خلوت…
- پرسش مخاطب
+ پاسخ استاد: حالا یک چیز دیگر هم می‌خواهم بگویم آخر. پارسال دوستان یک فیلم فرستادند که ما رد شدیم [از مرز] و اینها. من دیدم که بله رد شدند. خب ما تا مرز دو ساعت و نیم فاصله‌مان بود، از آغاجاری تا مرز دو ساعت و نیم بود. گفتم آقا می‌رویم ببینیم حالا باز است، می‌بینیم اگر باز نبود برمیگردیم دیگر. دو ساعت راه هست دیگر، این که چیزی نیست که. بعد وقتی رفتیم آنجا دیدیم شرایط یک شرایطی هست که شما نگاه می‌کنید می‌بینید اصلاً این خانم، در آن فشار، دارد لِه می‌شود و می‌میرد. شما چه کار می‌کنید؟
- پاسخ مخاطب: خب می‌داند که شلوغ است…
+ خب همین! نگاه کنید… فوری موضوع تغییر کرد. اینجا دیگر من دست این خانم را بگیرم، اصلاً موضوع لمس نیست. لمس حرام است. درست شد؟ ولی موضوع این گرفتن، اصلاً لمس نیست دیگر. این دارد می‌میرد. من این را گرفتم، آن وقت دو تا از اینها را من این طوری گرفتم، این طوری بلند کردم. حالا تازه بعداً من فهمیدم که وقتی که بلند می‌کنی یعنی چه؟ یعنی گرفتی زیر اینها را، آقا این در شرایط عادی اصلاً همچنین چیزی قابل تصور است؟ خب این روشن است که اشکال دارد این کار. ولی در این شرایط، اصلاً چون جایی برای ایستادن اینها نبود. آن وقت بعد چه کار کردم؟ دیدم یکی دیگر هم دارد این جا [می‌میرد]، دو تا بودند. این را چه کار کردم؟ این جا نرده بود، آن طرف نرده هم آدم بود دوباره، من این را گفتم آقا این را بگیرید شما، من این را انداختم آن طرف [نرده]، خب در آن شرایط آدم نمی‌داند [چه کند]، یعنی چون داشتند می‌مردند؛ می‌میرد دیگر. تعارف ندارد که. دوباره آن وقت آن یکی شان را گرفتم بلند کردم بعد من این را روی دستم نگه داشتم، گفتم خدایا من الآن چه کار [کنم؟] من هیچ وقت هم بدون لباس [روحانیت] نیستم. حالا الآن یکی بیاید این را عکس بگیرد بگوید حاج آقا [را] ببین این دختر را گرفته بلند کرده روی دست مثلاً… چون در سالن مردم را نگه داشته بودند، گفتند بیایید در سالن رد بشوید. خودشان گفتند. رفتیم در سالن از آن طرف بسته شد چون جمعیت زیاد بود. این جلو را هم بستند. ماندیم. حالا هوا هم نیست. آن وقت این جوانان چه کار می‌کردند؟ مثلاً می‌رفتند آن بالا [پارچه] سقف را می‌شکافتند که یک ذره هوا بیاید داخل، حالا نگاه کنید؛ اینجا، وقتی می‌رسیم به یک موضوع این جوری، آن یقین ندارد که این اتفاق می‌افتد. بله. این جوری می‌گوید، لذا کارش (رفتن به این سفر پرازدحام) حرام نیست اما مکروه است. چون در روایات به این مسأله تصریح شده که اصلاً خانم برای جای شلوغ نیست. بگو به خاطر امام حسین، بگو نمی‌دانم چه و چه، حالا می‌روند کاری نداریم ما. ولی ما موظف هستیم حکم شرع را بگوییم. لذا این با این نیت رفته. با این نیت نرفته که برود در جمعیت بماند که. با این نیت رفته که اتفاقاً من حالا صبح می‌روم، نصف شب می‌روم، تصور درستی از آنجا ندارد که آقا ببین تو بروی در هر حال گیر می‌افتی. اصلاً این طوری نیست که فکر می‌کنی. حالا می‌رود آنجا و گیر می‌افتد. خب این برخورد ناخواسته هیچ وقت حرام نبوده. آنجا هم حرام نیست. اصلاً آن جا نمی‌توانی نیت بکنی. می‌دانی یک وضعیتی هست. اتفاق بد که می‌افتد یک وضعیتی هست که شما نمی‌توانی نیت بکنی. […] شما اصلاً نگاه کنید در این فضا، شما اصلاً تصوری غیر از نجات داری؟ این فرق می‌کند تا یک فضای خلوت مثلاً. اصلاً آنجا فکری غیر از نجات نداری، آنجا آن بحث برخورد با نامحرم و لمس و اینها برای چی مطرح می‌شود؟ اصلاً اینجا دیگر یک همچین فکری وجود ندارد. بابا من اینجا می‌خواهم جانم را نجات بدهم.

[پرسشی غیرمرتبط]

- پرسش مخاطب درباره آگاهی مدیران حکومت از این قواعد نامه ۵۳
+ پاسخ استاد: نه قطعی نیست. خیلی های‌شان نمی‌دانند. طبیعتاً خیلی‌ها می‌دانند، خیلی‌ها هم نمی‌دانند، دیگر گاهی غفلت است، گاهی…

- پرسش مخاطب درباره تغییر شرایط جامعه و طبیعتاً احکام آن. مثلاً شهر کوچکی که در آن زمان بود در قیاس با یک شهر پر جمعیت ۱۲ میلیونی الآن.
+ پاسخ استاد: خب چه چیزش فرق کند؟ ممکن است مثلاً بفرمایید که یکی از احکامش این است، این موضوع آنجا نیست ولی اینجا هست. باز هم دائر مدار موضوع است. باید بتوانیم ثابت بکنیم که موضوع تغییری کرده، تا بگوییم حکم تغییری کرده. ولی اگر موضوع تغییری نکرده باشد نه. حکم تغییری نکرده.
- پرسش مخاطب: مثال: یک روزی می‌رسد که گوشت‌های حلال هیچ کدام وجود ندارد یا خیلی کم است.
+ پاسخ استاد: یک همچنین روزی را نداریم. لذا خواسته شده که خودتان را در تولید گوشت حلال همیشه به روز نگه دارید یک همچنین اتفاقی نیفتد. خب حالا اگر این اتفاق افتاد، گوشت خوردن که جزء لوازم زندگی ما نیست، می‌توانیم گوشت نخوریم. اتفاقی نمی‌افتد. می‌گویی آقا پروتئین… پروتئین را از یک راه دیگری به بدن برسانید. ضروری نیست که این را بخورید. این است که عرض می‌کنم، موضوع مهم است. همین الآن، شما می‌بینی مثلاً حج، نمی‌دانم چقدر حاجی می‌روند؟ یک میلیون و خرده‌ای مثل اینکه. حالا آمارهای الانی که بعد از کروناست، خیلی مهم نیست. قبلش [مورد نظر است] یک میلیون و خرده‌ای مثل این که می‌روند. یک میلیون و خرده‌ای می‌دانی یعنی چه؟ یعنی یک میلیون و خرده‌ای گوسفند یا گاو یا شتر آن‌جا کشته می‌شود، خب این یک میلیون و خرده‌ای چه اتفاقی برایش می‌افتد؟ پس خدا نعمت را داده. من توان مدیریتش را ندارم، چرا؟ چون بی عُرضه هستم. حالا حکومت عربستان، هر کسی… هر کسی که مسئول هست. آقا یک میلیون گوسفند! با یک گوسفند شما می‌توانی ده روز یک خانواده را سیر کنی. درست است؟ یک میلیون گوسفند، یعنی یک میلیون خانواده را می‌توانی ده روز سیر کنی. […] می‌خواستم این را بگویم، موضوع این جا تغییر نکرده، من بی عُرضه شده‌ام. آن روز چند نفر می‌رفتند حج؟ شما می‌گویید ۱۲۰ هزار نفر در غدیر حاضر شدند. ۱۲۰ هزار نفر حج رفتند. ۱۲۰ هزار تا گوسفند کشتند، آن روز، با امکانات آن روز، ۱۲۰ هزار گوسفند را برسانی به فقیر کار راحتی است؟ خیلی کار سختی است. می‌شود همین یک میلیون، خیلی سخت‌تر از اینی است که یک میلیون با هواپیما و … پس من بی عُرضه شدم. موضوع تغییر نکرده است.

پایان جلسه